#داستان_کوتاه
و اندر حکایات یافتم که اعرابیی از بادیه درآمد و او [امام حسن (ع)]بر درِ سرای خود نشسته بود اندر کوفه. اعرابی وی را دشنام داد و مادر و پدرش را. وی برخاست و گفت: «یا اعرابی، اگر گرسنهای تا نانت آرند و یا تشنهای تا آبت آرند، یا ترا چه رسیده است؟» و وی میگفت: «تو چنین، و مادر و پدرت چنین و چنین.» حسن ـ رضی الله عنه ـ فرمود غلام را تا یک بدره دینار بیرون آورد و بدو داد و گفت: «یا اعرابی، معذور دار، که اندر خانۀ ما بیش از این نمانده است و الّا از تو دریغ نداریمی.» چون اعرابی این سخن بشنید، گفت: اشهدُ اَنّک ابنُ رسولِالله، صلّی الله علیه و السلّم. می گواهی دهم که تو پسرِ پیغمبری و من اینجا به تجربتِ حلم تو آمدم.»
و این صفتِ محقّقان مشایخ باشد ـ رضوان الله علیهم ـ که مدح و ذمّ خلایق به نزدیک ایشان یکسان شده باشد و به جفا گفتن متغیّر نشوند.
منبع:
کشف المحجوب، علی بن عثمان هُجویری، مقدّمه، تصحیح و تعلیقات: دکتر محمود عابدی، سروش، 1386/ ص: 108
من در پناه لطف تو خواهم گریختن
فردا که هر کسی رَوَد اندر حمایتی
#سعدی
@simorgh1001