من نخواستم سخنانم را با شما قطع کنم! یک روز در ساختمان مرکزی سازمان، در میدان فلسطین نزد مرحوم آیت الله محمدعلی شرعی بودم که تلفن زنگ زد. ایشان بعد از مدتی که شنونده حرف‌های شخصی پشت تلفن بودند، باحالتی تلفن را زمین گذاشتند و صحبت‌های عادی خود را با من ادامه دادند. از محضر ایشان خداحافظی کردم و عازم ماموریت شدم. شبِ همان روز خبردار شدم فرزند ایشان در جبهه به شهادت رسیده، و در آن وقتی که تماس تلفنی داشتند، خبر شهادت فرزندشان را دریافت می‌کردند. فردا صبح که برای عرض تسلیت خدمت ایشان رسیدم، عرض کردم: ظاهرا محمدتقی دیروز شهید شدند؟ فرمودند: بله، درست همان موقع که باهم گفتگو می‌کردیم، خبرشهادت‌شان را به من دادند و من نخواستم سخنانم را با شما قطع کنم! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشرسامان دانش، به نقل از خبرگزاری حوزه، نقل خاطره از محمدجواد ابوالقاسمی. https://eitaa.com/sirefarzanegan