🔅مرحوم سید محمد نصیرآبادى نقل مى کند: 💠«هنگامى که آیت الله در عراق بود، یکى از دوستانم به نام نواب مولوى سید اصغر حسین، به بیمارى سختى مبتلا گردید به طورى که از معالجه نتیجه نگرفت. 🌀شبى در عالم رؤیا دیدم در باغ سبز و خرمى هستم و در آن جا قصر با شکوهى وجود دارد. چون در فکر درمان سید اصغر حسین بودم، تصمیم داشتم از آن باغ بیرون آیم، ناگاه صدایى از آن باغ شنیدم که ▫️مى گفت: کجا مى روى؟ ▪️گفتم: براى پرستارى از سید اصغر حسین مى روم. ▫️گفت: چرا به محضر سید مرتضى کشمیرى نمى روى تا براى سید اصغر دعا کند؟ ▪️گفتم: او در کجاست؟ ▫️گفت: در میان همین قصر است. 🔸در عالم خواب به طرف قصر رفته و وارد قصر شدم. سید مرتضى را در مصلاى قصر دیدم. سلام کردم، جواب سلام مرا داد و لبخند زد. عرض کردم: براى شفاى سید اصغر حسین دعا کنید. ایشان دعا کرد. من از قصر بیرون آمدم. ⚡️ناگاه از خواب بیدار شدم. دریافتم که اول اذان صبح است. وضو گرفتم و نماز خواندم و سپس به خانه سید اصغر حسین رفتم. دیدم آیت الله سید مرتضى کشمیرى به عیادت ایشان آمده و در کنار بستر سید اصغر حسین نشسته است، ماجراى خواب خود را براى آقا نقل کردم و تقاضاى دعا براى شفاى سید اصغر حسین نمودم، سید مرتضى گریه کرد و فرمود: شاید شخص دیگرى را دیده اى. و به من فرمود: موضوع را مخفى بدار. براى شفاى سید اصغر حسین دعا کرد، به طورى که او همان روز شفاى کامل پیدا کرد. ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما @sireyeolama