eitaa logo
سیره علما
3.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
22 فایل
✅حضرت آیت‌الله بهجت: 🔹 مطالعۀ زندگی‌نامه علمای سلَف،مانند مطالعۀ کتاب‌های اخلاقیِ معتبر است. 🌱 نام علما را با هشتگ #فهرست دنبال فرمایید. ♨️ روزانه در خدمت یکی از علما هستیم. آپارات http://www.aparat.com/sireyeolama ✍️ادمین @boreshha_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰این دریا متعلق به آیت الله شب زنده‌دار است! 🌱شخصی از آقایان روحانی نقل می‌کردند: چند روز بعد از فوت مرحوم آیت الله حسین شب زنده‌دار که بسیار در فراق ایشان اندوهگین بودم، در عالم رؤیا دیدم که از سمت درب خیابانِ ارمِ حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه- سلام الله علیها- که روبروی ایوان آئینه است به حرم مشرف می‌شوم. 🔹ناگهان دیدم که در سمت راست، به جای کلِ محدوده پارک ارم و قبرستان شیخان و مدرسه فیضیه و ... دریایی است که آب آن شبیه آب‌های عادی این دنیا نیست و درخشندگی و رنگ خاصی دارد. در حالی که با تعجب به آن دریا نگاه می‌کردم صدایی شنیدم که می‌گفت: این دریا متعلق به آیت الله شب زنده دار است! 💠این جریان حاکی از سه خصوصیتِ عظمت، طهارت و مُطهریتِ روح آن بزرگوار در عالم برزخ است! 📚سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما @sireyeolama
🔅مرحوم سید محمد نصیرآبادى نقل مى کند: 💠«هنگامى که آیت الله در عراق بود، یکى از دوستانم به نام نواب مولوى سید اصغر حسین، به بیمارى سختى مبتلا گردید به طورى که از معالجه نتیجه نگرفت. 🌀شبى در عالم رؤیا دیدم در باغ سبز و خرمى هستم و در آن جا قصر با شکوهى وجود دارد. چون در فکر درمان سید اصغر حسین بودم، تصمیم داشتم از آن باغ بیرون آیم، ناگاه صدایى از آن باغ شنیدم که ▫️مى گفت: کجا مى روى؟ ▪️گفتم: براى پرستارى از سید اصغر حسین مى روم. ▫️گفت: چرا به محضر سید مرتضى کشمیرى نمى روى تا براى سید اصغر دعا کند؟ ▪️گفتم: او در کجاست؟ ▫️گفت: در میان همین قصر است. 🔸در عالم خواب به طرف قصر رفته و وارد قصر شدم. سید مرتضى را در مصلاى قصر دیدم. سلام کردم، جواب سلام مرا داد و لبخند زد. عرض کردم: براى شفاى سید اصغر حسین دعا کنید. ایشان دعا کرد. من از قصر بیرون آمدم. ⚡️ناگاه از خواب بیدار شدم. دریافتم که اول اذان صبح است. وضو گرفتم و نماز خواندم و سپس به خانه سید اصغر حسین رفتم. دیدم آیت الله سید مرتضى کشمیرى به عیادت ایشان آمده و در کنار بستر سید اصغر حسین نشسته است، ماجراى خواب خود را براى آقا نقل کردم و تقاضاى دعا براى شفاى سید اصغر حسین نمودم، سید مرتضى گریه کرد و فرمود: شاید شخص دیگرى را دیده اى. و به من فرمود: موضوع را مخفى بدار. براى شفاى سید اصغر حسین دعا کرد، به طورى که او همان روز شفاى کامل پیدا کرد. ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما @sireyeolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀پسر آیت الله فاطمی نیا در جلسه وداع با پیکر گفت: 🔹شب بیست و یک رمضان احیا رو بالای سر پدر گرفتم که بی هوش بودن. بک یا الله رو گفتم، «بمحمدٍ»، «بعلیٍ » ... و همچنان پدر در بی هوشی بود. 💠 اولین «بفاطمة» رو که گفتم چشماشون رو باز کردن و گفتن: «اگر این اسم با دقت گفته بشه همه مشکلات انسان رو حل میکنه» و مجدد بی هوش شدن.. ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما @sireyeolama
7133f5f2271b30a3667469bb3b1182286f3b3789.mp3
1.03M
💠جریان بسیار شنیدنی رحلت از کتاب فضیلت های فراموش شده 🎙به روایت آیت الله 🌱«یک هفته قبل از وفات٬ بعد از نماز صبح در حالت بیماری رو به قبله خوابید و عبایش را بر روی چهره‌اش کشید. ناگهان مانند آفتابی که از روزنی بر جایی بتابد یا نورافکنی را متوجه جایی گردانند روی پیکرش از سر تا پا روشن شد و رنگ چهره‌اش که به سبب بیماری زرد گشته بود شفاف گردید چنانکه از زیر عبای نازک که بر رخ کشیده بود دیده می‌شد. ▫️تکانی خورد و گفت: سلام علیکم یا رسول الله(ص). پس از آن بر حضرت امیرالمؤمنین امام علی(ع)و یکایک ائمه تا امام دوازدهم سلام می‌کرد و از آمدن آنها اظهار تشکر می‌کرد. پس بر حضرت فاطمه زهرا(س) سلام کرد. سپس بر حضرت زینب سلام کرد. پس بر مادر خودش سلام کرد. این حالت تا دو ساعت از آفتاب برآمده دوام داشت. 🌀 پس از آن روشنی که بر پیکرش می‌تابید از بین رفت و به حال عادی برگشت و باز رنگ چهره به همان حالت زردی بیماری عود کرد و درست در یکشنبه دیگر در همان ساعت، حالت احتضار را گذرانید و به آرامی تسلیم حق گشت... ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما @sireyeolama
🌱بارش باران و عنایت حضرت زهرا (س) ▫️حاج آقای شیرازی می گفت: دریکی از سال ها، آقا ، در روز شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) بربالای منبربود. آن روز آقایان در داخل اتاق ها حضور داشتند و جمعی از خانم ها در گوشه ای از حیاط نشسته بودند. در اواسط جلسه ناگهان باران شدیدی شروع به باریدن کرد. خانم هایی که درحیاط نشسته بودند می خواستند خودشان را جمع وجور کنند و همهمه و سر و صدایشان بلند شد. ⚡️درهمین لحظه آقا شیخ مرتضی سرش را کمی به سوی آسمان بلند کرد وبه آرامی گفت: «مگر نمی بینی ؟! نبار!!» و دوباره به ادامه ی صحبت هایش مشغول شد. کم کم سروصدای خانم ها فرو نشست و ما هم که داخل اتاق بودیم متوجه شدیم دیگر خبری از باران نیست. 🌀جلسه به پایان رسید و مردم درحال رفتن بودند. درموقع بیرون رفتن از خانه، همه خیال می کردند باران دوباره شروع به باریدن کرده است، ولی من ناگهان، به یک پدیده ی بسیار شگفت واقف شدم. ابتدا شک کردم ؛ ولی دوباره برگشتم و با دقت، داخل و خارج از خانه را نظاره کردم. آنچه را می دیدم بسیار واضح و آشکار بود . 💠بیرون از خانه و در همه جا باران می بارید و فقط در فضای آن خانه باران نمی بارید! و من تازه متوجه شدم که بعد ازآن دعای آقا شیخ مرتضی زاهد، در همه این مدت باران درحال باریدن بوده است و فقط در فضای آنجا باران نمی باریده است! ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما @sireyeolama
💠مادر قبل از تولد وى، شبى حضرت عليه السّلام را در عالم رؤيا مى‌بيند كه قرآنى طلاكارى شده به او داد. 🔹معبرين خوابش را و عطاى امام را به فرزندى صالح و بلندمرتبه تعبير كردند و چنين شد كه جهان تشيّع مفتخر به وجود اين شخصيّت گرديد كه از نسل جابر بن عبد اللّه انصارى، فرزندى پا به عرصه گيتى بگذارد كه استمراربخش خط ولايت و امامت باشد. 📚گلشن ابرار؛ جیک؛ صفحه 332. ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما @sireyeolama
🔰چیزی مثل عروج! 💠بعضی از شبها، ما به خاطر مراقبت خاص قلبی امام، خدمت ایشان می رسیدیم. یک شب حدود ساعت سه و نیم بامداد بود که خدمتشان رسیدیم، دیدیم در اتاق خودشان نیستند. 🔹 از اتاق بیرون آمدم و فردی از اهل بیت امام را صدا زدم و گفتم: شما بیشتر به اتاقهای منزل وارد هستید، وارسی کنید، ببینید امام کجا هستند؟ 🔸 ایشان هم تک تک اتاقها را جستجو کرد و آمد گفت امام نیستند. ما بیشتر تعجب کردیم و گفتیم مگر ممکن است امام در منزل نباشند. حتماً هستند و شما ندیده اید. او هم با اطمینان می گفت: من همه جا را به دقت گشته ام و اثری از امام ندیده ام. 🔅 من ناچار شدم خانم دیگری از اهل بیت را صدا زدم. او هم رفت و به دقت بررسی کرد و همان جواب را داد که امام تشریف ندارند. حتی دستشویی را هم دید. این قضیه برای ما خیلی تعجب آور بود و قدری هم خوف در من پیدا شد که پس در این وقت نیمه شب امام کجا هستند؟ ⚡️خواستم به حاج احمد آقا جریان را بگویم، گفتند ایشان قم است. نگرانی من بیشتر شد. برای مرتبه چهارم باز به آن فرد اولی که بعد از من، همه جا را وارسی کرده بود، گفتم: برو خوب جستجو کن. 🌀ایشان هم رفت و در کمال تعجب دید که امام لب تختشان نشسته اند. قضیه را به من خبر داد. وقتی شتاب زده خدمتشان رسیدم، در حال تبسم بودند و این قضیه هنوز برای ما مبهم مانده است که در آن لحظات و دقایق امام کجا تشریف داشتند؟! ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما @sireyeolama
🔰نپوسیدن بدن سیّد 🔅بیست سال پس از وفات آیت الله ، همسر علویه اش درگذشت و طبق وصیت؛ وقتى مى خواستند او را در کنار سیّد دفن کنند، جسد سیّد تر و تازه ظاهر گردید! گذشت بیست سال هیچ تأثیرى در آن نگذاشته بود ! 🌀آیت الله شیخ آقا بزرگ تهرانى این جریان را از متولى پرهیزگار مقبره سیّد حسین کوه کمره اى به نام ملاّ باقر نهاوندى نقل می کند و از قول او مى نویسد: ⚡️هنگامى که براى آن مخدره در کنار قبر مطهر سیّد لحد کندند، روزنه اى باز شد، از آن روزنه نگاه کردم، پیکر سیّد را تر و تازه دیدم، گویى همین الان دفن شده است. 🌱سپس شیخ آقا بزرگ تهرانى مى افزاید: 🔹آرى شایسته است که جسد پاک این بزرگان هرگز نپوسد؛ زیرا، اینان در همه ی عمر، بدن هاى خود را در کسب خشنودى پروردگار به زحمت انداخته اند، و تمام همّ و غمّ خود را در خدمت به شریعت مقّدسه و در حمایت از دین صرف کرده اند ... خوشا به حال آنان! وه چه بازگشت نیکویى دارند! 📚آقا بزرگ تهرانی، الکرام البرره، ج۱، ص۴۲۲. ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما @sireyeolama
🔰عنایت (ع) به 📚علامه در جلد دوم کتاب عیون مسائل نفس می نویسد: ✅ در عنفوان جوانى و آغاز درس زندگانى كه در مسجد جامع آمل، سرگرم به صرف و تهجد، عزمى راسخ و ارادتى ثابت داشتم؛ در رؤیاى مبارك سحرى به ارض اقدس رضوى تشرف حاصل كردم و به زیارت جمال دل آراى ولى الله اعظم، ثامن الحجج، على بن موسى الرضا -علیه و على آبائه و ابنائه آلاف التحیة و الثناء- نائل شدم. 🔹در آن لیله مباركه قبل از آن كه به حضور باهر النور امام (علیه السلام) مشرف شوم، مرا به مسجدى بردند كه در آن مزار حبیبى از احباء الله بود و به من فرمودند: در كنار این تربت دو ركعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه كه بر آورده است، من از روى عشق و علاقه مفرطى كه به داشتم نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم. سپس به پیشگاه والاى امام هشتم، سلطان دین رضا -روحى لتربه الفداء و خاك درش تاج سرم- رسیدم و عرض ادب نمودم، بدون اینکه سخنى بگویم، امام كه آگاه به سرّ من بود و اشتیاق و التهاب و تشنگى مرا براى تحصیل آب حیات علم مى دانست فرمود: نزدیك بیا! 💠نزدیك رفتم و چشم به روى امام گشودم، دیدم ش را جمع كرد و بر لب آورد و به من اشارت فرمود كه: بنوش، امام خم شد و من زیانم را در آوردم و با تمام حرص و ولع از كوثر دهانش آن آب حیات را بوسیدم. 🌀در همان حال به قلبم خطور كرد كه امیرالمؤمنین على علیه السلام فرمود: پیغمبر اكرم (صلى الله علیه و آله) آب دهانش را به لبش آورد و من آن را بخوردم كه هزار در علم و از هر در هزار در دیگرى به روى من گشوده شد. ⚡️پس از آن امام (علیه السلام) را عملا به من بنمود، كه از آن خواب نوشین شیرین كه از هزاران سال بیدارى من بهتر بود به در آمدم، به آن نوید سحرگاهى امیدوارم كه روزى به گفتار حافظ شیرین سخن به ترنم آیم كه: 🔺دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند 🔺و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند 🔻چه مبارك سحرى بود و چه فرخنده شبی 🔻آن شب قدر كه این تازه براتم دادند. ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما @sireyeolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰خاطره ای از مرحوم (رضوان الله تعالی علیه) ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما @sireyeolama
💠جمال الدين نوه ي آیت الله مي گفت: ⚡️«روز وفات ايشان، يكي از مريدانش از روستاي دور آمده بود و مي گفت من خواب بودم. در يك لحظه احساس كردم پيامبر مي فرمايد "شيخ حسين فوت كرده است و من مي روم نماز او را بخوانم". 🔹 سراسيمه از خواب بلند شدم و به شهر آمد و متوجه وفات ايشان شدم». ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما @sireyeolama
شخصی در زمان تشرف به نجف اشرف به حضور رسیده بود. میرزا ورقه ای را در پاکتی گذاشته و به او گفته بود: «پس از درگذشت من و آقای آن را باز کن و بخوان!». 🌀بعد از فوت میرزای نائینی (۱۳۵۵ق) آن شخص نزد میرازی اصفهانی رفته و اجازه خواست تا پاکت را باز کند. وی نپذیرفته بود. 🔅در زمان تشییع پیکر میرزا (۱۳۶۵ق) آن ورقه در معرض دید خوانندگان قرار گرفت. میرزای نائینی بدین مضمون نوشته بودند: «آقا هر شب جمعه با طی الارض به نجف می آید و با هم به زیارت حرم امیرالمومنین علیه السلام می رویم سپس او به مشهد باز می گردد». 📚کتاب احیاگر حوزه خراسان؛ زندگانی آیت الله میرزا مهدی اصفهانی، ص ۴۵۰. ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما @sireyeolama
🔰عنایت (ع) به آیت الله 🌀مرحوم آقانجفی اصفهانی از مرقد مطهر ابی عبدالله علیه السلام فایده های بسیاری برده و از فیوضات پر شماری بهره مند شده است. از جمله آنها انکه شبی از شبهای جمعه، به حرم مشرف شده و تا سحر مشغول استغاثه به درگاه حضرت امام حسین علیه السلام و امام عصر علیه السلام می شود. 🔷هنگام سحر پس از آنکه نماز شب را به جای می آورد، مدت زمان زیادی به سجده می رود تا اینکه صدایی می شوند که می گوید: ای بنده خدا بلند شو حاجتت بر آورده شد. هنگامی که سر بر می دارد، مردی را می بیند که به او مقداری تربیت شریف و دانه ای سیب مرحمت می کند. 🔹آقانجفی هنگامی بازگشت از مشاهد مشرفه، در یکی از منازل بین راه مبتلا به وبای شدیدی می شود، به گونه ای که به حالت احتضار می افتد و در حالتی قرار می گیرد که عالم برزخ و حالات آن را می بیند و یقین به مرگ می کند. در این هنگام دوست او مقداری از آن تربت به خورد ایشان می دهد که بلافاصله زنده می شود. 🔶آن سیب به گونه ای بوده دائماً بوی مشک می داده و آقانجفی از حقیقت آن کسی را آگاه نمی کرد تا آنکه روزی یکی از نزدیکان، از حقیقت سیب سئوال می پرسد و ایشان نیز به ناچار حقیقت امر را برای او بازگو می کند و پس از این واقعه آن سیب ناپدید می شود. خود ایشان احتمال می دهد که ناپدید شدن آن، به علت آشکار کردن سر آن نزد دیگران بوده است. ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما @sireyeolama