. وقتی گروه‌های مختلف همه در انجام دادن کاری در می‌مانند معلوم می‌شود که در آن کار مشکلی وجود دارد که از نظرها پنهان است. در میان متصدیان امور، اشخاص باهوش و مطلع کم نیستند و وقتی آنان موفق نمی‌شوند گرچه به اعتباری باید پاسخگوی این ناکامی و شکست باشند، اما شاید چندان هم مقصر نباشند و لازم باشد به جست و جوی موانعی پرداخت که آنها را از رسیدن به مقصد بازداشته است. در شرایط کنونی این مانع پیدا نیست و با چشم ظاهر دیده نمی‌شود. من این مانع را شبح پریشان توسعه نیافتگی یافتم. شبحی که پیوند مردمان را با گذشته و آینده قطع می‌کند. قدرت‌هایی هم که مانع به نظر می‌رسند مظاهر آن شبح‌اند. بنابراین نگاه من به توسعه نیافتگی از وجهه نظر روان شناسی، سیاست، اقتصاد و جامعه شناسی نیست و صرف تدابیر سیاسی و اقتصادی را کارساز کار توسعه نمی‌دانم، بلکه بیشتر به شرایط گم شده امکان توسعه علم و عمل اصلاحی می‌اندیشم. این شرایط و گم شدن و پدیدار شدن آن از جمله مسائل فلسفه است و اهل فلسفه باید به آن بپردازند. در این دو سه دهه اخیر بیشتر به فروبستگی کارها و گره‌ای که در آن افتاده است می‌اندیشم. این فروبستگی یک امر تاریخی است، مشکل تاریخی را با هوش و تدبیر شخصی و گروهی نمیتوان رفع کرد، بلکه گشودن گره آن موقوف به تذکر تاریخی و درک زمان و تاریخ و در نتیجه گذشت از اوهام و اختلاف‌ها و خودبینی‌ها و احساس تعلق به آینده است. @skybook