تو آخر که هستی که اینگونه ماهی که دل بردی از یک جهان با نگاهی چه راز خداوندی سر به مهری چه دریای طوفانی سر به چاهی فلک تکیه بر ذکر نام تو دارد بنازم علی را چه خوش تکیه گاهی چرا مرگ خود خواستی از خدایت علی جان بمیرم برایت الهی! شهادت چقدر آرزوی تو را داشت گلوی تو را نیز بوسیده گاهی اجل با دم تیغ خصمت... به فرقت به جز وقت سجده نجسته ست راهی به قدری که از ظالمان جان ستاندى یتیمان مظلوم را جان پناهی شب "قدر" قدر تو را داند و بس که در چاه با تو کشیده ست آهی چرا مرگ خود خواستی از خدایت علی جان بمیرم برایت الهی!