دوست فاضل و دانشمندم آقای تکلو، نقدی به بخشی از مصاحبه اخیر بنده با روزنامه فرهیختگان مرقوم فرموده بودند، آنجایی که گفته بودم که «بهنظر من غرب در سالهای اخیر اساساً بهدنبال بیجنسیت کردن جهان بشری است.»
اما نظر ایشان این بود که مدرنیته به دنبال رسیدن به جامعه تکجنسیتی مردانه است و عملاً فقط این زن است که از جنسیتش خالی میشود.
بله این حرف درست است و تاکنون همین بوده است که ایشان میفرمایند. اما برداشت بنده این است که این رویه در حال تغییر است.
در سالهای اخیر می بینیم سعی می شود که جنسیت فرد به یک حق انتخاب شخصی او تبدیل شود، به نوعی که ما هر کسی را که می بینیم اول از او بپرسیم که تو خودت دوست داری خودت را مرد معرفی کنی یا زن یا بیجنسیت یا دارای گرایش دوگانه؟!
فارغ از اینکه از لحاظ بیولوژیک میتوان این حد از اختیار را برای انسان تولید کرد یا نه! اما خاصیت این کار برای غرب مدرن چیست؟
گمان بنده این است که بعد از مفهوم «طبقه اقتصادی» در علوم اجتماعی، هیچ مفهومی مثل جنسیت بر علم اجتماعی اثر نگذاشته و به هسته مرکزی این علوم سرایت نکرده است.
همانطور که طبقه را در ابتدا اقتصاددانان سیاسی پذیرفتند و بر اساس آن، رسالههایی مثل رساله جمعیت مالتوس نوشته شد اما بعد از مدتی به عنوان یک انتقاد بزرگ از مدرنیته قد علم کرد، طرح غرب درباره جنسیت نیز در آغاز به عنوان نقطهٔ مزیت مدرنیته شناخته میشد، اما به مرور به یک دستگاه برای انتقاد از مدرنیته بدل شده و بسیاری از نابرابریها و ناراستیهای مدرن، در قامت نقد بر نظریهٔ جنسیت آن رونمایی شده است.
امروز صحبت از نقد تنازعاتی است که مدرنیته بین زن و مرد برقرار کرده، یا انتقاد از اختلاط بیدلیلی که در جامعه زنان و مردان ایجاد شده و نهادهای مردانه و زنانه را نابود کرده است. یا صحبت از این است که زنانگی و مردانگی برای مدرنیته اصالتی ندارد و از هر دو برای رشد سود و سرمایه و اخلاق سرمایهداری استفاده میشود و در عین حال نظام سرمایهداری ذاتا تمایلی به حذف نابرابری بین زن و مرد ندارد و این اختلاف پتانسیل را به عنوان منبع نیروی جنبشی مینگرد، لذا همه عرصههای اجتماعی را به عرصههای شیشهای و مختلط بدل میکند و محدودیت شدید برای عرصههای زنانه و مردانه جامعه به نفع عرصههای سرتاسر مختلط ایجاد میکند. فمنیستها چند صد نقد ریز و درشت دیگر را ،چه ما قبول داشته باشیم یا نداشته باشیم، بر اساس همین نظریه جنسیت بر مدرنیته وارد میدانند و این یعنی مدرنیته باید یک فکری به حال این مورد هم بکند تا دیگر نتوان بر اساس آن نقد تولید کرد!
به تعبیر دیگر، نظریه جنسیت غربی، در حال تبدیل شدن از مزیت غرب به پاشنه آشیل جدید غرب است و اینجاست که غرب میخواهد همان کاری را که قبلا (مثلا) با مفهوم فقر و طبقه و اختلاف طبقات اقتصادی کرده بود، و با آوردن مفهوم «util» و مطلوبیت به مرکز علم اقتصاد سیاسی، صحبت از اثرات منفی طبقات را غیرعلمی معرفی کرد و آنها را به تصورات ذهنیِ عدهای بیمار تقلیل داد، این بار هم مفهوم جنسیت را به یک مفهوم ذهنی و غیر اصیل و خیالی معرفی کند تا گفتگو از تاثیرات بد تمدن مدرن و نظامهای اجتماعی برآمده از آن بر حقوق و ارزشهای جنسی، غیر علمی و غیر اصیل معرفی شود.
اما اینکه اخلاق خشن و تک جنسیتی سرمایه داری هم مردانه است را هم قبول ندارم. خشونت اخلاق سرمایه داری با زنان استعاره ای از یک مرد نیست، بلکه استعاره ای از یک موجود دارای سبعیت ویژه است که گاها در زنان هم وجود داشته است. این صفات رذیله فراجنسیتی هستند، پس غرب انسانی را می خواهد که فراتر از جنستیش، یک اخلاق خاص را داشته باشد و به هیچ دلیلی، از جمله عدالت خواهی، تمایلات جنسیتی، یا غیر آن، تمایل به خروج از این صفات را نداشته باشد.
این صفات هم مردانه نیست، یک گرگ است، فارغ از اینکه جنسیت آن چیست، اما اگر بگویید، گرگ بصورت طبیعی مرد است، دیگر اینجا بحث ادبی و هنری می شود نه علمی!
@social_theory