به گمانم نکته ای که در این فایل از استاد قنبریان هست مساله «طبیعت جامعه» است. اگر این نکته را نفهمیم، بله! نه تقسیمات این بحث فهمیده می شود و نه معنای فقیه تراز و نه دقت فقهی گوینده. اما چند نکته ای در توضیح مفهوم طبیعت جامعه که شاید در فهم این چند دقیقه از استاد قنبریان(زیدعزه) مفید واقع شود: من نیز دو سالی است به مساله طبیعت جامعه، با نکته ای که مرحوم خواجه طوسی در اخلاق ناصری مطرح کرده اند علاقه مند شده ام و در حال مطالعه آن هستم. در اینجا طبیعت جامعه در مقابل صناعت است و صناعت جایی است که قانون و حکم و الزام به میدان می اید. اما هر دو این ها توان این را دارند که انبعاث لازم را در ما ایجاد کنند که یک فعل را ترک یا انجام دهیم. این نکته در کلیت حکمت و فلسفه از یونان موضوعیت داشته است و حرف جدیدی نیست. مثلا این سخنرانی دکتر حسن بلخاری درباره طبیعت و صناعت در یونان باستان است: https://www.cgie.org.ir/fa/news/264464 یا همین الان دکتر محمد رضا بهشتی در حال تدریس بحث اصلاح طبیعت از راه صناعت در مدرسه دین و اقتصاد است که البته من هنوز آن را گوش ندادم. قبل از خواجه طوسی، ابن مسکویه هم در تهذیب الاخلاق این بحث را مطرح کرده و.... نکته جالب این است که به نظر می رسد که طبیعت گرایی در عصر مدرن هم به همین معناست یعنی طبیعت در مقابل صناعت نه طبیعت به معنای ماده گرایی و این خلط بزرگی است که در فضای عرفی مذهبی نسبت به این اصطلاح وجود دارد(و ماتریالیسیم و ماده گرایی، به بحث دیگری و دوره دیگری اشاره دارد). آقای واعظی در کتاب نقد و بررسی نظریه های عدالت، ذیل تجربه گرایی، در بیان نظریه هیوم اشاره می کند که او عدالت را فضیلت طبیعی می داند(natiural virtue) نه فضیلت صناعی (artificial virtue) تا جایی که من جسته و گریخته متوجه شدم، آقای قنبریان ضرورت ساخت طبیعت برای جامعه را قبول کرده اند. حالا این را از دنیای مدرن گرفته اند یا کسانی مثل جواجه طوسی نمی دانم اما به هر حال قبول کرده اند چون در چند نوبت استفاده این اصطلاح را در فایلهایی که از ایشان گوش کردم دیده ام. به نظرم این مساله توجهی بسیار دقیق و عمیق است و پذیرش آن به عنوان یک مساله و بخصوص ارجاع آن به فقه، یک عرصه بزرگ و جدیدی را جلوی حکمت و فقه ما باز می کند که هم میراث گذشته دارد و هم امکان نوآوری دارد. جالب ان است که جواجه طوسی در همین رساله ای که در بالا گذاشتم، پس از آنکه معتقد می شود که طبیعت جامعه (الهی) محبت است و به تحلیل جامعه می پردازد در ادامه ادعا می کند که شریعت اسلامی بر اساس اینکه این نکته مهم را پذیرفته است، اینگونه شده است و الا اگر طبیعت جامعه را قبول نداشت یا طبیعت جامعه را مثلا غضب می دانست، [و من اضافه می کنم که یا مثل امروز طبیعت جامعه را رقابت می دانست] شریعت اینچنین نمی شد. به تعبیر دیگر، ملاکات احکام الزامیه، در طبیعتی است که این احکام صناعی به آن متعهد هستند. به نظرم این بحث واقعا عمیق است، اگرچه جدید است و ارائه آن در یک فایل دو سه دقیقه ای واقعا سوء تفاهم های زیادی تولید می کند. حسین مهدیزاده 🆔 @social_theory