خانم دکتر برومندپور هم زحمت کشیدند و در حاشیه مباحث روایت فاطمیه «ان سه ماه» نکاتی را مرقوم فرموند:👇
سلام
عرض ادب
ضمن تسلیت ایام و تشکر از شما بابت روایت جذاب «این سه ماه»نکاتی را خدمت شما عرض کنم
یک. به پیوست نکته موجود در متن آقای شب بویی با عنوان «مسٱله تمدنی و خلٱ تئوریک در مسأله زن بعد از انقلاب اسلامی» و این نکته که گویا تا کنون زمان گفتگو از حضرت زهرا در رویکرد تمدنی نرسیده بود، به نظر می رسد ضرورت در دست داشتن روایت کلی نگر و البته دقیق از نقش و جایگاه اثر گذار حضرت زهرا در ساخت تاریخ شیعی ناظر به ابعاد ملکی شخصیت ایشان بیش از پیش آشکار شده است تا از سویی به واسطه شناخت دقیق حرکت تمدن ساز و منحصر بفرد ایشان به عنوان یک زن _ در حالی که مردان از صحابه و یاران مخلص هم حضور دارند ولی نقشی به پر رنگی حضرت زهرا ندارند_ و شرایط خاص ایشان در آن دوران به جهت جسمی، نقش یگانه ایشان در دفاع از طرح خدا برای زندگی انسان مشخص شود به نحوی که این شخصیت متعالی از نگرش اسطوره وار خارج شده، به رؤیا تبدیل شود تا زمینه فهم صحیح نحوه حضور زنانه در نسبت با خدا، ولی خدا، جامعه ولایی، خانواده و خود زن مشخص شود و زنان بتوانند دین حقیقی خود را آن گون که انقلاب اسلامی مجال دفاع از ایده خدا را فراهم کرده است، ادا کنند.
به نظر می رسد دیگر تاریخ مصرف روایت های موجود از زن مومن به پایان رسیده است و نیازمند آن هستیم که زن و زنانگی را آن گونه که بتواند متناسب با بعد ملکوتی زندگی انسان در طرح خدا برای انسان، پای ملکوت را به زندگی یخ زده بشر باز کند، باز بشناسیم.
دوم. به درستی فرمودید طرح انبیا و به ویژه طرح پیامبر خاتم و اوصیای از سوی بشر «اسطوره پنداری» شده و حداقل در گام اول باید «رؤیا وار» به آن نگریست. در این میان خود انبیا و اولیا و از جمله حضرت زهرا هم بیشتر اسطوره ترسیم شده اند.
به نظر می رسد در فضای کنونی و با توجه به خلأ وجود الگوی قابل تٱسی (الگو در تبیینی که بشود بر اساس آن زندگی کرد) به ویژه برای زنان، جای خالی روایت رؤیا گونه از شخصیت و حیات حضرت زهرا در تمام ابعاد ملکی (حیات خانوادگی و حیات اجتماعی _ سیاسی) و ابعاد ملکوتی (محدثگی، مطهرگی، صدیقگی،زهرا بودن، فاطمه بودن و ...) بسیار به چشم می خورد به نحوی که زنان در سطوح مختلف میل به زیست این چنینی پیدا کنند و بخواهند این گونه باشند تا به واسطه توان زنان در زندگی سازی، بستر سازی حقیقی برای ساخت جامعه برادری ایمانی که در گروه تربیت مومنان در دل خانه های نورانی است فراهم شود.
سوم. بنابر آنچه درباره تضاد در دیالکتیک هگلی یا کانتی (درست به خاطر ندارم) فرمودید و این که تضاد عامل ساخت جامعه و حرکت آن است، اما در طرح خدا برای انسان و اجتماع انسان تضاد مبنا نیست بنابراین لازمه یا محصول تضاد که یا در صورت قدرت و یا در صورت منفعت، پیشرانه شکل گیری جامعه بشری شود، باید بفهمیم محبت به عنوان پیشرانه مطلوب خدا و آنچه دٱب انبیا و اولیا در ارتباطات اجتماعی است و طبیعی ترین موطن آن خانواده است (خانواده نهادی ست که با رابطه زوجیت با موازین شریعت صورت بندی می شود) چگونه مورد استفاده ایشان در لحظات مختلف تاریخ قرار گرفته است تا با فهم نحوه استفاده آنان از این پیشرانه که به صورت طبیعی در خانواده تولید می شود جامعه ای با سلول های خانواده بسازیم. چرا که به نظر می رسد جامعه مطلوب ما صناعتی است که بر طبیعت خانواده قائم است و باید فهمید که اولا چگونه می توان از خانواده ها، جامعه ساخت و ثانیا به خانواده بزرگ جامعه رسید. (جامعه ای که در آن اولیای الهی حقیقتا پدر دیده می شوند و حضرت زهرا مادر)
@social_theory