اگر شهید مطهری اکنون حضور داشت، بر چه مسئله‌ای تمرکز می‌کرد؟ (بخش دوم) علامه طباطبایی به کانت توجه دارد اما شهید مطهری به‌علت حضور مارکسیست‌ها در صحنه، به‌جای کانت به مارکس می‌پردازد. شهید مطهری عمدتاً در داخل ایران به میزانی که اندیشه‌های غرب می آید، با آن مواجه می‌شود. قرائت‌هایی که از مارکس می‌شود، قرائت تقی ارانی است که یک قرائت مارکسیسم‌لنینیسم است که متعلق به حزب توده است و از این زاویه برخوردها انجام می‌شود. در اینجا قرائت آلتوسری و هگلیان جوان را نداریم و بعدها در دههٔ ۵٠، فرانکفورتی‌ها اولین بار است که وارد می‌شوند و شهید مطهری با آنها مواجه می‌شود. البته مواجههٔ با آنها از طریق شریعتی است. شریعتی که در دههٔ ۶۰ در فرانسه است و بحث «خویشتن» را مطرح می‌کند و به اینجا می‌آید. مطهری با این اندیشه‌ها تعامل می‌کند و بحث «فطرت» را بیان می‌کند. در واقع، در آن مقطع، غرب واردشدهٔ باواسطهٔ داخل ایران را می‌بینند و از موضع حکمت صدرایی با آن مواجه می‌شود و یک نوصدرایی است. اصلاً انتقال غرب در ایران مسئله ایجاد کرده است. مارکسیسم وارد شده و لوازم خود را بسط می‌دهد و نیرو جذب می‌کند. در مقطع قبل مارکسیسم ندارید و مسئله آدم‌های است که سرخاب‌سفیدآب می‌کنند، دارالفنونی‌هایی که فلسفه غرب نمی‌فهمیدند و جاذبه‌های زندگی آن طرف را مشاهده می‌کردند و به آن طرف تشبه می‌ورزیدند و (خاطرات صادق هدایت) فرزندانشان غربی می‌شدند. حل این مسئله مهم است. محمد شاه اولین گروه را به غرب فرستاد. دستور داد آدم‌های متدین را بفرستند که تحت‌تأثیر قرار نگیرند و بنویسند مرگ بر لامذهب و در همین حد بود. توجه نداشتند این نحوه از سبک زندگی در همه‌چیز خوابیده است؛ اما در این مقطع، مواجههٔ مستقیم با غرب پیدا کرده‌ایم که به برخی مسائل آن اشاره شد. همین مسائل در جهان اسلام هم منتقل شده است. یعنی ما در جهان اسلام پدیده‌ای به‌نام نومعتزلی داریم. اولین مواجههٔ شهید مطهری با نومعتزلیان، با اقبال لاهوری و کسانی است که می‌خواهند برای نوعی عقلانیت مدرن تاریخچه بیابند یا تاریخچه ندارند و می‌آورند. بحث‌های هرمنوتیک مفسرمحوری که می‌آید و آن زمان جدی نبود و فرهنگ جای همه امور را می‌گیرد و تفکر برساخته می‌شود. یعنی آنچه که در جهان مدرن است، می‌آید. لایهٔ اولی که عرض شد، در زمان شهید مطهری حضور نداشت. یعنی متفکرین عرب در دهه‌های ۳٠ و ۴٠ و ۵٠، در فضای سنتی خویش بودند و اینکه اندیشه‌های غربی را پوشش دینی بدهند، تضعیف شده بود. ناسیونالیسم، مارکسیسم و غیره خیلی صریح و عریان آمده بودند؛ اما بعد از خیزش فرهنگی دینی جهان اسلام، بخش قابل‌توجهی از متفکرین عرب مانند حسن حنفی، جابری، ابوزید، آرگون در فضای اوج‌گرفتن بازگشت به‌سوی حیات دینی، سعی می‌کنند با نوعی عقلانیت مدرن این فضا را تفسیر کنند. بعد از پنج‌شش سال در دههٔ اول بعد از انقلاب ما، که جنگ بود، آن‌ها مسائل فکری داشتند و تولید کردند. بعد وارد ایران شد و دقیقاً این مسائل، مسائل امروز شهید مطهری می‌شد. او نباید می‌رفت سراغ بحث حرکت اسفار؛ بلکه باید سراغ بخش اتحاد عاقل و معقول اسفار می‌آمد تا مسئلهٔ سوژه و ابژه را حل کند. مشکل امروز مطهری بحث دفاع از عینیت و فهم حقیقت و نوکانتی‌ها می‌شد و دیگر مارکسیست‌ها نبود. چیزی که احساس می‌کرد در بحث اعتباریات علامه، قرائت نوکانتی شود که این امر دارد اتفاق می‌افتد و چالش جدی است و یک نوع خروج از حوزهٔ تفکر و بنیادهای فلسفی جهان اسلام دارد. شناسایی اینکه چالش‌های جدی نظری سنت فلسفی امروز ما در چند دههٔ این قرنی که در آن هستیم، چیست. @hparsania