.
🔹نشست ۱۳۲ خوانش تاریخ بیهقی
[در مجلسی بوسهل زوزنی به استادم بونصر مُشکان] گفت: «سخت بی نشاطی، کاری نیفتاده است!»
[استادم] گفت: از این حالها می اندیشم که در میان آنیم که کاری بسته می بینم چنان که به هیچ گونه اندیشه من از این بیرون نمی شود و می ترسم و گویی بدان می نگرم که ما را هزیمتی[=فرار] افتد در بیابانی چنان که کس به کس نرسد و آنجا بی غلام و بی یار مانم و جان برخیره [=بیهوده] بشود. امروز که از عرض لشکر [=سان] بازگشتم، به گورستانی بگذشتم، دو گور دیدم پاکیزه و به گچ کرده. ساعتی تمنی کردم که کاشکی من چون ایشان بودمی در عِزّ تا ذُل نباید دید! که طاقت آن ندارم»
بوسهل بخندید و گفت:«این سودایی است محترق. اِشرِب و اطرب و دع الدنیا» شرابهای نیکو پیش آوردند و مطربان و ندیمان دررسیدند. پس از این به روزی چهل استادم گذشته شد[= فوت کرد] و پس از هفت ماه به دندانقانِ مَرو آن هزیمت افتاد و چندین ناکامیها دیدیم و بوسهل در راه چند بار مرا گفت:«چه روشن رای مردی بود بونصر مشکان! گفتی این روز را می دید که ما در اینیم»
◀️لینک پخش زنده:
https://www.skyroom.online/ch/sohasima/adabiat
🗓چهارشنبه ها/۱۸:۳۰/سُها
✅جلسات حضوریست
▫️خ مسجد سید. خ ظهیرالاسلام. کوچه شهید حیرت. بن بست شکوفه. سرای هنر و اندیشه