. در جهان توسعه نیافته حجم قوانین و مقررات گاهی ده‌ها برابر قوانین جهان توسعه یافته است اما این قوانین کارگشا نیستند و منشأ ثبات و تعادل نمی‌شوند زیرا در آنها مقتضای عمل درست و صلاح جامعه کمتر لحاظ شده است. در این مناطق قانون و مقررات به جای اینکه برآمده از درک شرایط و راهنمای عمل و مددکار سازمان‌ها و برای خدمت به مردم و کشور باشد بیشتر وسیله تحکم و اعمال قدرت و نظارت شدیدتر و ایجاد پیچ و خم بیشتر در دالان های پر از ملال بوروکراسی است و حداکثر برای رفع مشکل جزوی و موقت به کار می آید. نکته ای که اهل نظر و حقوق دان‌های ما باید به آن بیشتر توجه کنند این است که بسیاری از قوانین مدنی، برای جلوگیری از تخلف نوشته شده است ولی اگر در جایی تخلف از قانون امر عادی شده‌ای است با وضع قانون نمی‌توان با آن مقابله کرد. گاهی نیز لاابالی بودن نسبت به قانون و علاقه به نظارت دو امر بهم بسته‌اند و به یک روحیه تعلق دارند. شخص بی اعتنا به قانون فکر نمی‌کند و نمی‌تواند فکر کند که برای اجرای درست قانون چه باید کرد و اگر در جایی قانون اجرا نمی‌شود وجه بی‌اعتنایی به قانون و رعایت نکردنش چیست، او قانون را وسیله تحکم و اجبار و منع می‌شناسد بی اینکه بداند صرف تحکم کسی را از خطا و تخلف باز نمی دارد. وجود سازمان های متعدد و بزرگ نظارتی اولا نشانه تصديق و قبول این معنی است که قانون اجرا نمی‌شود و ثانیا با ایجاد آنها سرپیچی از قانون به رسمیت شناخته شده است. آنکه با قانون انس دارد وقتی می بیند قانون رعایت نمی شود از خود می پرسد مشکل و مانع چیست. اگر قانون مناسب نیست و با شرایط و امکان های جامعه سازگاری ندارد باید قانون را با نظر به شرایط اجرای آن اصلاح کرد. 📚 آزادی، قانون و سازمان @soha_sima