.
من اثرم را با شور و سودا نوشته بودم، میتوان گفت که با اشک نوشته بودم... شبِ آن روزی که دست نوشتهام را دادم مسافت زیادی را پیاده رفتم تا یکی از رفقای قدیمیام را ببینم. تمام شب دربارهی نفوس مرده حرف زدیم... آن وقتها بین جوانها رسم بود... دو سه نفر جمع میشدند و یکی میگفت: «آقایان! بیایید یکی از آثار گوگول را با هم بخوانیم. بعد مینشستند و تمام شب کتاب میخواندند. آن روزها بسیاری از جوانان احساس خاصی داشتند و انگار منتظر چیزی بودند.
#فئودور_داستایفسکی
#قصه_داستان
@soha_sima