آری! به گفته همو که گفت و شما گفتید، «حکایتی است، إزایش به ما ظفر دادند». و این یعنی «ایمان» و این یعنی حضوری که همواره بر سر آن باید لرزید معلوم نیست آنگاهی که هست، هست؛ و یا آنگاهی که نیست، واقعاً نیست؟! نمیدانم آنگاه که احساس می‌کنیم در شوقِ ایمان هستیم بیشتر در موقعیت ایمانیِ خود حاضریم، یا آنگاه که گمان می کنیم گویا ایمان مان از میدان جانمان به حاشیه رفته است؟! حقیقتاً قصه «ایمان» قصه عجیبی است!! @soha_sima