سلام ! تولدت مبارک . آقایِ دور از وطن ! عزیزِ ! دلم گرفته . حسودی ام می شود . ما روز به روز ، هفته به هفته ، ماه به ماه و سال به سال سِن مان بالاتر میرود ، اما شما در ذهن ما همچنان جوانِ جوانِ جوان مانده اید . . از تو چه پنهان ، دوست دارم امروز تولد و و و بقیه را هم تبریک بگویم. . نمی دانم متولد چه روزی هستند ، اما با صفا که باشی ، آدم دوست دارد بی بهانه یادت کند. . و چه کسی شایسته تر از برای تبریک تولد وجود دارد؟ . کجایی فرمانده ؟ به چه فکر می کنی ؟ . راستی تو دقیقا چه در سر داشتی ؟ سوریه را یادت هست ؟ همان جایی که تو و و دیگر یاران از پله های هواپیما پایین میرفتید ؟ همانجا که حاج ابراهیم " کفش کتانی چینی" پایش کرده بود و افسران اتوکشیده ی سوری ، با پوتین های واکس زده ، ذوبِ در کتانی های او شده بودند و احتمالا به این فکر می کردند که ایرانی ها با این کفش های کتانی می خواهند نجاتمان دهند ؟ . بله ، سوریه را یادت هست ؟ لبنان را چه طور ؟ ما امروز لبنان و سوریه که نه ، کمی جلوتر ، پشتِ دروازه های قدس هستیم . . راستی آن انتهای افق که می گفتی که باید را در آنجا بکوبیم کجاست ؟ ما چقدر تا آنجا فاصله داریم ؟ . نمی دانم کجایی و چه می کنی و در چه فکری هستی ، اما می دانم که اگر بدانی ما چقدر از آرزوهایت را برآورده کرده ایم ، قطعا خوشحال خواهی شد... . ما البته یک نقطه اشتراک تلخ با تو داریم. . ! می گویند : تو وقتی شنیده ای که حسن بنی صدر قصد بازدید از جبهه ها را داشته ، گفته ای که اگر هلیکوپتر رئیس جمهور را در آسمان ببینم ، یقین بدانید که تیربارانش می کنم . می گویند بعد از حرف های تو ، سفرِ "وطن فروش" نیمه کاره مانده است. . بله ما با تو یک نقطه اشتراک داریم. دلِ ما برای تیربارِ تو تنگ شده است. . تیرباری که لازم است در بینِ ما باشد ، تا آبکش کند ، ابن الحرام های دنیای سیاست را ... . بگذریم . . . . . . پ ن : دارد زمان آمدنت دیر میشود . دارد جوان سینه زنت پیر میشود . . . . ‌ ‌ https://www.instagram.com/p/CNLWSfTB40k/?igshid=1pwmmzv1911jv