مادرم هیچوقت بمن نگفت دوستم دارد وقت نداشت..... دستش همیشه بند بود . بند بستن بند کفشهای من که گره زدن بلد نبودم دستش بند دکمه ی روپوش خواهرم بود بند مشقهای برادرم. من اما دوست داشتنش را زنگ های تفریح در سیب قرمزی که ته کیفم گذاشته بود گاز می زدم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f