🌿🌿بازمانده: تجلی موسی در خانه فرعون🌿🌿 قسمت 2⃣ از 2⃣ 🌻🌻خانواده اشغالگر کوشن سینماگرند و قرار است فیلمی بسازند با موضوع کودکی که خانواده فلسطینی اش او را رها کرده اند و خانواده ای یهودی و مهاجر پیدایش می کنند و با مهربانی و از خودگذشتگی نجاتش می دهند و به فرزندی می گیرند. این همان روایت جعلی اشغالگران است از اشغال سرزمین دیگران برای تصاحب آینده شان. 🌺صفیه چندین بار اقدام به فرار با فرحان می کند اما هر بار ناموفق است. در روند داستان می فهمیم که تمامی این شکستها تقدیر خداوند است تا صفیه و فرحان همراه با کوشنها در قطاری حامل سرباز و مهمات عازم تل آویو شوند. قطاری که باید توسط صفیه منهدم شود. صفیه ای که حالا و در کش و قوس شکستها و تلاشها به اندازه مادر تمام فرحان ها بزرگ شده است. شکستهایی که کلاس درس خداوند بود برای بزرگ شدن صفیه. برای مقاوم شدن فلسطین. در فراز پایانی صفیه با چشمانی که جمع اطمیان، آرامش و نگرانی است، ضامن بمب جاسازی شده در چمدان را می کشد و در حالی که فرحان را در آغوش دارد شروع به قرائت «آیت الکرسی»  می کند. این جاست که درس توحید در میان عظمت واقعه هویدا می شود:  اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ (هیچ خدایی جز الله نیست. همو که زنده و پایدار است) لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْم (خواب او را در بر نمی گیرد (همه این ظلمها و جنایتها و تلاش ها شکستها و پیروزیها را می بیند))... صفیه با فرحان از قطار بیرون می پرد. در حالی که زخمی و خونین است، نگاه نگرانش به فرحان دوخته شده است که گریه می کند. نور انفجار قطار چهره اش را روشن می کند. مادر خود را فدا کرده است تا «موسی» به عنوان آخرین بازمانده، باقی بماند. موسایی که باید در آینده خود را برای مقابله با فرعون آماده کند... ٌ🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 @shahr_naame