تو ما را قبلا ترسانده بودی از دیروز که خبر آمد مدام سعی کردم نپذیرم، خودم را بازی می دادم و اخبار را دنبال می کردم، خیلی جدی برایت دعا می کردم، حتی هلیکوپتر که پیدا شد، پتو را کشیدم رویم و هر چه گوشی تلفنم لرزید، لرزیدم و گوشی را دیگر نگاه نکردم. اما مگر میشود از حقیقت فرار کرد؟ اما تو ما را قبلا هم ترسانده بودی آن روزی که با شهید سلگی یک هفته قبل از شروع تبلیغات انتخابات۹۶ دیدیمت در سرچشمه و فهمیدم که فارغ از بازی های سیاسی روزگار تا روز قبل به فکر انجام وظیفه ات بوده ای و هیچ فکر رای آوردن نبوده ای ترس در جانم افتاد. آن روز که در مناظره ها توی چشمت نگاه کردند و گفتند از امام رضا سلام الله علیه سو استفاده می کنی، سوختی اما محجوبانه و مظلومانه جواب دادی ترس به جان مان انداختی. آن روز که هرچه کردند با تو، دریدگی نکردی و خیلی هامان این رفتار را به ترسو بودن حمل کردیم، ترس را انداختی به جان مان. آن روز که فیلمهای خادمیت در حرم امام رضا سلام الله علیه خصوصا در کنار حاج قاسم بیرون آمد و خضوعت را دیدیم، ترسیدیم. وای! اشک هایت پشت سر آقا در نماز حاج قاسم را که نگو. با آن اشک ها بدجور ترسیدم. نگویم از خدماتت در قوه قضائیه که واقعا رضایتمندی مردم را به وجود آورده بود و ما حسودانه نسبت روبنایی بودن و پوپولیستی بودن به تو و کارهایت می دادیم. گفته بودم او اولین رییس جمهوری است که اگر زنده بماند بعد از ریاستش هم داخل نظام خواهد ماند. و هر وقت این را می گفتم دلم می لرزید که شهید شوی و از دست مان بروی. رفتی، هنیئا لک و ما ماندیم و غصه هامان😭 رفتی اما یک چیز را برای ما به میراث بگذار، همان چیزی را که محبوبت کرده بود در دل مردم عامی و هرکجا که می رفتی دورت را می گرفتند و به استقبالت می آمدند، همان که باعث نوری در چهره ات می شد که دست آخر امضای شهادتنامه ات شد. برای ما «صدق»را به میراث بگذار. می ترسم که کمتر این صدق را پیدا کنیم. تو هر کجا که لازم بود در کمال صدق هرچه در توان داشتی را انجام دادی. امام رضا جان صدق تو را خرید. شهادت مبارکت باشد سید مظلوم مظلومان