🔰 روشنفکری برآمده از عصر خفقان ✍️ حسین روحانی ‌بي‌شك شرايط اجتماعي و عصر زندگي روشنفكران و انديشمندان، بر نظرات و آراي آنان تأثيرات مستقيم دارد. فضاي كليسا به شكل‌گيري فلاسفه مدرسي مي‌انجامد، تجددخواهي به انديشه اصلاح و به تبع آن تجديدنظر‌طلبي مدرنيته ميل مي‌كند و اعتراض به دستاورد‌هاي انديشه مدرن، به ظهور و بروز فلاسفه پسامدرن منجر مي‌شود. در فضاي داخلي كشور ما نيز همين قاعده كمابيش حكمفرماست و شرايط اجتماعي و تاريخي را در شكل‌گيري بسترهاي فكري انديشمندان نمي‌توان ناديده گرفت. در این يادداشت، پيش از آنكه به نقد و بررسي آراي احمد فرديد پرداخته شود، مي‌كوشيم، شرايط اجتماعي و سياسي حاكم بر رشد و شكل‌گيري انديشه اين استاد دانشگاه را بكاويم: 🔸رضاخان، گفتمان ناسيوناليستي خويش را با گفتمان غربگرايي گره زد. البته غربگرايي رضاخان، شبه مدرنيستي بود و مراد از شبه مدرنيسم، تقليد از ظواهر تمدن غرب است كه جنبه‌هاي منطقي و فكري آن را در برنمي‌گرفت. رضاخان بر آن شد با مدرنيزاسيون از بالا و به شيوه‌اي آمرانه، ايران را ظرف مدت زمان كوتاهي تبديل به كشور غربي كند. 🔹احمد فرديد كه در دوران رضاشاه، دوره جواني خويش را تجربه مي‌نمود، در واكنش به فضاي ملال آور ناشي از شبه مدرنيسم رضاخاني، از انديشه‌ هايدگر كه مروج و مبلغ نوعي بومي گرايي، مخالفت با مدرنيسم، بازسازي ارزش‌هاي فراموش شده جهان سنتي و احياي تفكر شهودي و حضوري بود، استقبال مي‌كند 💢در واكنش به مدرنيسم بي‌دنده و ترمز محمدرضا پهلوي كه ارمغاني جز توسعه نامتوازن، حاشيه‌نشيني و اعتراض توده‌هاي سنتي مردم نداشت، روشنفكران ايراني نيز دست به كار شدند و با رويكردي انتقادي به نقد مدرنيزاسيون محمدرضا پهلوي پرداختند. در دهه 40 شمسي، نويسندگان و روشنفكران بسياري به مباحثي مانند شرق و غرب‌، غربزدگي، مخالفت با تكنيك، نقد زندگي شهرنشيني جديد و تأكيد بر مفاهيم بومي در قبال بحران‌هاي تجدد و مدرنيزاسيون پرداختند. 🔗 متن کامل این یادداشت را در اینجا بخوانید. ⚜️ @taammolat74