🔰
مینویسم پس هستم!
سلام خدمت دوستان عزیز!
🔸نوشتن گاهی مثل ایستادن زیر روزنهی زندان هستیست که شاید نور و هوا و صدایی به جانت برساند؛ نوشتن تو را در مرز نو شدن و اوراق شدن دائمی نگه میدارد؛ یک اوراق شدن و نو شدن دردناک، اوراق شدن وضع گذشته، از ریخت افتادن عادات و بستگیها و سختیهای گذشته و نوشدن وضع حال، برای ایستادن در مرز یک بودن جدید، گشودگی مقابل یک جهان عمیق و بلعیدن عقل گذشتهات درون حس جدید، مثل یک انسان در مرز جنون ایستاده، یک انسان مرزی، رادیوگرافی همینجاست.
🔹من برآنم که نوشتن دو وجه عجیب و ضدهم دارد، یک وجه سرکوب کننده و یک وجه درمانگر؛ وقتی مینویسی، همزمان به جای حس درونت نشانههایی روی کاغذ میگذاری، یعنی حس بیبدیلت را کاغذ میکنی، یک احساس بزرگ و عمیق و پیچیده را تبدیل میکنی به یک سلسله نشانه درون تهی روی کاغذ، اینطور حست را سرکوب میکنی و درونت را به دیگران ناقص و بریده شده نشان میدهی،
🔸از سوی دیگر همزمان وقت نوشتن، حسی که درونت را پرکرده است را می ریزی درون خالی کلمات، کلمات مثل یک حفرة خالی، بار حس درون تو را برمیدارند، و هر بیشتر می نویسی بیشتر کلمات بار درونت را کم میکنند، کلمات مثل یک روانکاو، درمانگرند، وقتی مینویسی هر لحظه سبک تر میشوی و تا پایان؛ گاه آنقدر هستی ات سبکتر می شود که تبدیل به یک پر کاه می شوی، من عاشق وجه درمانگر نوشتنم، مینویسم که در مرز میان اوراق و نو شدن دردناک، درمان شوم.
⚜️
@Taammolat74