🔸طبقه بالا پسماند فرهنگی جامعه ماست و‌ طبقه پایین پسماند طبقاتی. مرکز امکان جذب این دو طبقه را ندارد و لذا ناچار است اختلال در سیستم داخلی خود را به مزاحمت ها و سم های بیرونی نسبت دهد. 🔹 طبقه بالا همواره پسماندگی خود را از دو طریق جبران کرده و می‌کند: مهاجرت از کشور و انتخاب وطنی دیگر؛ وطنی که در آن جا استعداد و سلیقه طبقه بالا بتواند در نظم اجتماعی جاسازی شود. ♦️ انتخاب دوم: ساخت باستی هلیزها و گتوها و محفل هایی که بواسطه ثروت بادآورده این طبقه بتواند زیست خود را از مرکز متمایز کند. این طبقه یا مهاجرت کرده یا در سودای مهاجرت است یا اینکه میکوشد بواسطه ثروت خود امکان ایجاد برساختی از سبک زندگی متناسب با سلیقه فرهنگی خود بسازد. 🔸طبقه پایین اما چنین انتخابی ندارد. او نه امکان مهاجرت دارد و نه ساخت گتوهای متمایز از زیست مرکز، لذا او یا باید وضع موجود را بپذیرد، یا اینکه بواسطه خشنونت اعتراض به پسماندگی خود را نشان دهد. 🔹واقعیت این است که استیت نمی تواند برای طبقه پایین مدام شغل آفرینی کند و برای همین به سرمایه گذاری طبقه بالا امید دوخته است، اما طبقه بالا که خود را پسماند نظم اجتماعی میبیند به جای تولید، یا زمین میخرد و یا ثروت خود را از کشور خارج میکند و به زمین در کشورهای همسایه یا غربی تبدیل میکند. 🔸سیاست های کلی در سطح طبقاتی اما همچنان برای راضی نگهداشتن طبقه بالا و متوسط طراحی میشوند و این قطعا رانده شدن طبقه فرودست را به همراه دارد و این یک سیکل تکرار شونده است. در این میان طبقه متوسط یا در سودای جستن یک شب و رانتی به سمت بالا و یا ترس از غلطیدن به سمت پایین به سوژه ای منفعل و در نهایت سودجو بدون هیچ نگاه سازنده ای به سمت آینده بدل میشود. انفعال و پسماند خروجی سیستم هاضمه کنونی است. ⚜ @lotfi74