♻️ سیر تاریخی اندیشه در غرب 🔰 دوره های فکری غرب را به ترتیب به دوران باستان، قرون وسطی، رنسانس، قرون ۱۸-۱۹ و دوران معاصر تقسیم می کنند. 🔹دوره باستان خود به سه مقطع ما قبل سقراط، متفکران یونان باستان و هلنیزم منقسم می‌شود. آثار مکتوب چندانی از دوران پیشاسقراطی باقی نمانده است و عمده مباحث مطرح در آن دوران از چیستی طبیعت و معرفت در آن دوران آغاز شده بود. در آثار افلاطون ارسطو و شاگردان آنها مباحث مربوط به خیر و شر، سعادت و شقاوت، حکومت مطلوب و مانند آن معرکه آرا گردید و نزاع سوفسطاییان و فیلسوفان به عنوان دو رویکرد اصلی در تفکر جلوه گر شد. ویژگی تلاش برای حل این مسائل امکان یا عدم امکان عقلانیت خود بنیاد بود. 🔸ادامه این مباحث در قرون بعد در مباحث اخلاق و انسان به ظهور مکاتبی چون رواقیون، کلبیون، نوافلاطونیها و مانند آن منجر شد که در تاریخ تمدن از این دوران به عنوان «هلنیزم» یاد می‌شود. در این دوران نیز عقلانیت خود بنیاد مبنای اندیشه ورزی بود اما به وجدان و شهود نیز به عنوان منابع شناخت رجوع می‌شد. هر چند این دوران با ظهور مسیحیت همراه بود ولی هنوز دین به عنوان یکی از منابع شناخت، تفکر و تمدن مطرح نبود. 🔹ظهور و پذیرش اجتماعی دین و ایمان دینی در تمدن و تفکر به قرون چهارم و پنجم پس از میلاد مسیح باز می‌گردد و تمدنی در پرتوی تلاش متفکرانی چون آنسلم، آگوستین آکویناس و دیگران در طول نزدیک به هزار سال شکل گرفت که در آن عقلانیت پس از ایمان به جای «عقلانیت خود بنیاد»، مبنای پاسخ به پرسش های فکری و تمدنی دانسته می‌شد. کلیسا تا قرن نهم و دهم در اروپا هنوز به قدرت سیاسی نرسیده بود و از قرن دهم به قدرت اول سیاسی در اروپا دست یافت. انحطاط و تباهی سیاسی اجتماعی کلیسا نیز مربوط به قرون سیزدهم و چهاردهم است و دوران سیاه اروپا حدود یک قرن و نیم است. در حالی که به اشتباه به کل آن هزار سال اطلاق می شود.