آقای حسن خمینی، معنای «ولایت‌فقیه» و گسترۀ اختیارات ولیّ‌فقیه را نفهمیده‌اید. پایگاه اطلاع‌رسانی جماران به نقل از سید حسن خمینی: قید «مطلقه» در عنوان ولایت‌فقیه، نسبت به «احکام اوّلی» است، نه «قانون اساسی». آیة‌الله‌ خامنه‌ای: کار ‌ولی‌ّفقیه چیست در جامعه؟ کار ‌‌ولی‌ّفقیه عبارت است از ادارۀ جامعه، البته بر مبنای اسلام؛ شکی در این نیست؛ اما آنجاهایی که مصالح اسلامی را، مصالح اجتماعی را ‌ولی‌ّفقیه تشخیص می‌دهد و بر طبقِ مصلحت، یک دستوری صادر می‌کند، آن دستور، «حکم الله» است، آن دستور، خودش یک دستور شرعی است. ‌ولی‌ّفقیه چه با اتکا به دلیل عقلیِ قطعی و چه با اتکا به ادلّهٔ شرعی، یک مصلحتی را برای جامعه تشخیص می‌دهد، آن مصلحت را اِعمال می‌کند، آن می‌شود «حکم الله» و برای همهٔ مردم، این حکم واجب‌الاِطاعه است. معنای این جمله هم که در بیانات بزرگان تکرار شده که حکومت از احکام اولیّه است، همین است. اصل حکومت از احکام اولیّه است و احکامِ حاکم اسلامی هم حکم اوّلی است، یعنی حکم ثانوی، به معنایِ اینکه تابع ضرورت‌ها باشد نیست. البته در مواردی هم می‌تواند حکم ثانوی بکند. حکم ثانوی هم حکم شرعی است، فرقی نمی‌کند، اما آنچه را که ولی‌ّفقیه در جامعهٔ اسلامی به‌عنوان قانونی وضع می‌کند یا اجرا می‌کند، احکام ‌ولی‌ّفقیه احکام اوّلیه است، مثل «احکام الله» است. در جامعهٔ اسلامی تمام دستگاه‌ها، چه دستگاه‌های قانون‌گذار، چه دستگاه‌های اجراکننده، اعم از قوهٔ اجرائیه و قوهٔ قضائیه، مشروعیت‌شان به خاطر ارتباط و اتّصال به ‌ولی‌ّفقیه است و الّا به‌خودی‌خود، حتی مجلس قانون‌گذاری هم حق قانون‌گذاری ندارد. مجلس شورای اسلامی که قانون وضع می‌کند ــ معنای قانون وضع کردن چیست؟ معنای قانون وضع کردن این است که محدودیت‌هایی را در زندگی مردم، بر طبق یک مصالحی ایجاد می‌کنند ــ خب یک چنین کاری بنا بر مبنای فقهی اسلامی و بنا بر اصل ولایت‌فقیه، برای هیچ‌کس جایز نیست و از هیچ‌کس مشروع نیست، مگر ‌ولی‌ّفقیه. در حقیقت قانون‌گذاری هم اعتبارش به اتکا به ولایت‌فقیه است. قوه مجریه هم اعتبارش به اتکا و امضا و تنفیذ ‌‌ولی‌ّفقیه است که اگر ‌‌‌ولی‌ّفقیه اجازه ندهد و تنفیذ نکند و امضا نکند، تمام این دستگاه‌هایی که در مملکت مشغول کار هستند، چه قانون‌گذاری، چه اجرائیات، کارهایشان بدون دلیل و بدون حق است و واجب‌الاطاعه و الزامی نیست. به خاطر ارتباط و اتّصال به ‌‌‌ولی‌فقیه است که این‌ها هم مشروعیّت پیدا می‌کنند. در حقیقت ولایت‌فقیه مثل روحی است در کالبد نظام. بالاتر از این من بگویم، «قانون اساسی» در جمهوری اسلامی که ملاک و معیار و چهـارچوب قوانیـن است، اعتبارش به خاطر قبول و تأیید ‌ولی‌فقیــه است و اِلّا خبـــرگان، ۵۰ نفر، ۶۰ نفر، ۱۰۰ نفر، از هر قشری، چه حقی دارند دورهم بنشینند و برای مردمِ مملکت و مردم جامعه قانون وضع کنند؟ قانون اساسی وضع کنند؟ اکثریت مردم چه حقی دارند که امضا کنند قانون اساسی را و برای همۀ مردم این قانون را لازم‌الاجرا بکنند؟ آن کسی که حق دارد قانون اساسی را برای جامعه قرار بدهد، ‌ولی‌ّفقیه است، او همان امام اسلامی است و دستگاهی است که حاکمیت الهی را از طریق وراثتِ پیغمبر و وراثتِ ائمهٔ معصومین در اختیار دارد. او چون به خبرگان دستور داد که بنشینند قانون اساسی بنویسند و او چون امضا کرد قانون اساسـی را، قانـون اساسی شد قانــون. حتـی اصـل نظـام جمهـــوری اسلامــی، مشروعیتش، به‌عنوان یک حکم از طرف ‌‌‌ولی‌فقیه است. این ‌ولی‌فقیه است که نظام جمهوری اسلامی را به‌عنوان یک نظام، برای جامعه اسلامی به وجود می‌آورد و جعل می‌کند و لازم‌الاتّباع می‌کند و مخالفت با این نظام حرام می‌شود و جزء گناهان کبیره می‌شود و مبارزهٔ با مخالفین این نظام واجب می‌شود. چرا؟ برای خاطر اینکه این نظام، نظامی است که ‌ولی‌ّفقیه، یعنی آن مقامِ مسئولِ موظفِ مأذون از طرف پروردگار، برای مردم به وجود آورده؛ این شأن ‌ولی‌ّفقیه است. در حقیقت ولایت و حاکمیت ‌ولی‌ّفقیه، ولایت و حاکمیت فقه اسلامی است، ولایت و حاکمیت دین خداست، ولایت و حاکمیت ملاک‌ها و ارزش‌هاست، نه ولایت و حاکمیت یک شخص؛ یعنی خودِ ‌ولی‌فقیه هم به‌عنوان یک شخص، موظف است که آنچه حکم ‌ولی‌ّفقیه است اطاعت کند و تبعیّت کند. بر همه واجب‌الِاتّباع است این احکام. احکامِ ‌ولی‌ّفقیه، حتی بر خودِ ‌‌‌ولی‌ّفقیه [واجب است]. یک چنین گسترهٔ بسیار وسیع و عظیمی را، دامنه ولایت‌فقیه داراست که منتهی می‌شود به ولایت خدا؛ یعنی چون ریشهٔ ولایت‌فقیه، ولایت الهی است، ریشهٔ آن ولایت پیغمبر است و همان چیزی است که پیغمبر به اوصیای معصومینش و از اوصیای معصومین به علمای امت، فقهای امت... منتقل‌شده، لذاست که این، دارای یک چنین سعهٔ اختیاراتی است؛ این معنای ولایت‌فقیه در جامعهٔ اسلامی است. کتاب «ولایت‌ و‌ حکومت» ص۲۷۵ کتاب «ولایت‌ و انسان‌سازی» ص۱۰۳ ✍اسماعیل فخریان