🌷 از جنس مدیران علویْ سیرت 🌿 آقا مهدی حسابی تشنه و در آستانه‌‌ی گرمازدگی بود که ناگهان سرش گیج رفت و نشست زمین؛ یکی از بچّه‌‌‌‌ها برایش کمپوتی باز کرد و داد ایشون؛ ناگهان آقا مهدی پرسید: «امروز به همه کمپوت داده اند؟» آقا رحیم گفت: «نه،امروز جزو جیره نبود.» آقا مهدی گفت: «پس چرا کمپوت برام باز کردی؟» رحیم گفت: «شما حسابی خسته اید، گرمتان شده.» چهره‌‌ی آقا مهدی درهم رفت و گفت: «بچّه‌‌های بسیجی چی؟ آن‌‌‌‌ها که خیلی از من بهترند؛ آن‌‌‌‌ها باید استفاده کنند. چرا وقتی رزمنده‌‌‌‌ها کمپوت نخورده اند، من یکی باید کمپوت بخورم؟» 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 ━━💠🍃🌸🍃💠━━━ 🌹 eitaa.com/tabyinir 🌹