🤝 1️⃣ 🌺مواسات در سیره شهید سید حسین علم الهدی ♦️روی جاده سوسنگرد بودیم. عجله داشتیم برای رسیدن به اهواز. دیدیم یک خانواده کنار جاده ایستاده اند منتظر ماشین. حسین گفت: صبر کنیم ببینیم این ها کجا میروند؟ اهل روستای نعمه بودند. ♦️حسین کمک شان کرد سوار شوند و بار و بنه شان را هم پشت وانت چید. راه که افتادیم، گفتم: اینها که سر راهمان نیستند اگر بخواهیم برسانیم شان، باید کلی در راه فرعی برویم و حساب معطل می شویم. گفت: عیبی ندارد. گفتم خودت گفتی که عجله کنیم. خودت گفتی که نباید فرصت را از دست داد. گفت: همه این زحمت ها و عجله ها برای خاطر همین مردم است حالا که فرصت خدمتی پیش آمده نباید به این راحتی از دست داد. 📚 منبع : کتاب سه روایت از یک مرد، محمد رضا بایرامی 🌹اینجامعراج شهداست👇 @tafahoseshohada