بسم الله الرحمن الرحیم «قصه‌ی کوتاه» سینه‌اش مملو از رگبار عصیان گشته بود! دست‌هایش پر ز نور چون ید موسای عِمران گشته بود! قصه‌اش کوتاه بود؛ پشت لب‌هایش چمن تازه از باب تماشای شقایق مست و حیران گشته بود! مست بود و دست بر پیمانه داشت عشق‌بازی را بسان قصه‌ای با مُرکب از قماش زندگی روی دفتر مشق عمرش می‌نگاشت! در نگاهش مردی و آزادگی بهر مردان جهان همچو موجی لانه داشت! کاش اینک مردمان یاد می‌کردند از یار جوان او که ریشه در میان نور و عشق و لاله داشت! کاش اینک مردمان... سجاد رستمعلی (تهمتن) ❗️بازنشر کلیه آثار مجاز است. 🌐 کانال سروده‌های سجاد رستمعلی (تهمتن): 🆔 @TahamtanPoems