يک جام با توخوردن ، يکعمر مي پرستي يک روز با تو بودن ، يک روزگار مستي در بندگي عشقت ، از دست رفت کارم اي خواجهء زبردست،رحمي به زير دستي بر باد ميتوان داد ، خاک وجود ما را تا کار ما به کويت ، بالا رود ز پستي با مدعي ز مينا ، مي در قدح نکردي تا خون من نخوردي ، تا جان من نخستي گفتي دهم شرابت ، ازشيشه ي محبت پيمانه ام ندادي ، پيمان من شکستي صيد ضعيف عشقم ، با پنجه ي توانا بيمار چشم يارم ، در عين ناتواني با صد هزار نيرو ، ديدي فروغي آخر از دست او نرستي ، وز بند او نجستی @takbitnab 🌹🌹🌹