یک بوسه بس است از لب سوزان تو ما را تا آب کند این دل یخ بسته ی ما را من سردم و سر دم ، تو شرر باش و بسوزان من دردم و دردم ، تو دوا باش خدا را جان را که مه آلود و زمستانی و قطبی ست با گرمترین پرتو خورشید بیارا از دیده برآنم همه را جز تو برانم پاکیزه کنم پیش رُخت آینه ها را من برکهی آرام و تو پوینده نسیمی در یاب ز من لذت تسلیم و رضا را گر دیر و اگر زود ، خوشا عشق که آمد آمد که کند شاد و دهد شور فضا را هر لحظه که گل بشکُفد آن لحظه بهار است فرزانه نکاهد ز خزان ارج و بها را می خواهمت آن قَدْر که اندازه ندانم پیش دو جهان عرضه توان کرد کجا را از باده اگر مستی جاوید بخواهی آن باده منم ، جام تنم بر تو گوارا ... @takbitnab 🌹🌹🌹