بگذار که در حسرت دیدار بمیرم
در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم
دشوار بود مردن و روی تو ندیدن
بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم
بگذار که چون نالهی مرغان شباهنگ
در وحشت و اندوه شب تار بمیرم
بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب
در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم
میمیرم از این درد که جان دگرم نیست
تا از غم عشق تو دگربار بمیرم
تا بودهام، ای دوست، وفادار تو بودم
بگذار بدانگونه وفادار بمیرم.
#سیمین_بهبهانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
بود عمري به دلم با تو که تنها بِنِشينم؟
کامم اکنون که برآمد، بنشين تا بنشينم
پاک و رسوا همه را عشق به يک شعله بسوزد
تو که پاکي بِنِشين تا منِ رسوا بنشينم
بي ادب نيستم، اما پي يک عمر صبوري
با تو امشب نتوانم که شکيبا بنشينم
شمع را شاهد احوال من و خويش مگردان
خلوتي خواسته ام با تو که تنها بنشينم
من و دامان دگر از پي دامان تو؟ حاشا!
نه گياهم که به هر دامن صحرا بنشينم
آن غبارم که گرَم از سر دامن نفشاني
برنخيزم همهء عمر و همين جا بنشينم
ساغرم! دورزنان پيش لبت آمدم امشب
دستگيري کن و مگذار که از پا بنشينم
#سیمین_بهبهانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
روزی آید که دلم هیچ تمنا نکند
دیده ام غنچه به دیدار کسی وا نکند
دیده آن گونه فروبسته بماند که اگر
صد چمن لاله دمد، نیم تماشا نکند
لیک امروز که سرمست می زندگیم
دلم از عشق نیاساید و پروا نکند
#سیمین_بهبهانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
روزی آید که دلم هیچ تمنا نکند
دیده ام غنچه به دیدار کسی وا نکند
دیده آن گونه فروبسته بماند که اگر
صد چمن لاله دمد، نیم تماشا نکند
لیک امروز که سرمست می زندگیم
دلم از عشق نیاساید و پروا نکند
#سیمین_بهبهانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
یک بوسه بس است از لب سوزان تو ما را
تا آب کند این دل یخ بسته ی ما را
من سردم و سر دم، تو شرر باش و بسوزان
من دردم و دردم ، تو دوا باش خدا را
#َسیمین_بهبهانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
جهانیان همه گر تشنگان خون منند
چه باک زان همه دشمن، چو دوستدار تویی
دلم صراحی لبریز آرزومندی است
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
#سیمین_بهبهانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
یک بوسه بس است از لب سوزان تو ما را
تا آب کند این دل یخ بسته ی ما را
من سردم و سر دم ، تو شرر باش و بسوزان
من دردم و دردم ، تو دوا باش خدا را
جان را که مه آلود و زمستانی و قطبی ست
با گرمترین پرتو خورشید بیارا
از دیده برآنم همه را جز تو برانم
پاکیزه کنم پیش رُخت آینه ها را
من برکهی آرام و تو پوینده نسیمی
در یاب ز من لذت تسلیم و رضا را
گر دیر و اگر زود ، خوشا عشق که آمد
آمد که کند شاد و دهد شور فضا را
هر لحظه که گل بشکُفد آن لحظه بهار است
فرزانه نکاهد ز خزان ارج و بها را
می خواهمت آن قَدْر که اندازه ندانم
پیش دو جهان عرضه توان کرد کجا را
از باده اگر مستی جاوید بخواهی
آن باده منم ، جام تنم بر تو گوارا ...
#سیمین_بهبهانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
همچو نور، از چشمم، رفتی و نمی آیی
بی تو دیدهٔ جان را، بسته ام ز بینایی
تا زمن شدی غافل، سرزدم به هر محفل
بی تو عاقبت کارم، می کشد به رسوایی
از دورنگی ی یاران، وزفریب عیاران
دیدم و چه ها دیدم، یک به یک تماشایی
آفتاب را دیدم، هفت رنگ و فهمیدم
اینکه نیست بی رنگی، زیر چرخ مینایی
حال من اگر خواهی، لاله دارد آگاهی
زان که جان او سوزد، همچو من ز تنهایی
گر دعا کنم شاید، خواهم اینکه افزاید
درتو آن جفا کیشی، در من این شکیبایی
دانم اینکه از دوری، خسته ای و رنجوری
سینه کرده ام بستر، تا بر او بیاسایی
دمبدم لب سیمین، پرسد از خیالت این:
ـ بینم آن که بازآیی، بینم آن که بازآیی؟
#سیمین_بهبهانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
به درنگی دل ما شاد کن، ای چنگی ی ِ عشق!
که بسی نغمه درین پرده ی ساز است هنوز
از من و صحبت من زود چنین دست مدار
که مرا قصه ی جانسوز، دراز است هنوز
#سیمین_بهبهانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
گذشتم از سرِ عالم کسی چه میداند
که من به گوشهٔ خلوت چه عالمی دارم
#سیمین_بهبهانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
گربوسه میخواهی بیا،یک نه دوصدبستان برو
این جا تن بی جان بیا، زین جا سراپا جان برو
صد بوسه ی تر بَخْشَمَت،ازبوسه بهتر بَخْشَمَت
اما ز چشم دشمنان، پنهان بیا، پنهان برو
#سیمین_بهبهانی
@takbitnab
🌹🌹🌹