قسمت دوم داستان حضرت عیسی و مریم ع 🌻 درد زائیدن او به سوی درخت خرمای خشگ شده ای کشانید . در آن بیابان ، بدون قابله و مددکار ، رنج وضع حمل را تحمل کرد و کودک زیبایش ولادت یافت . از فشار غم واندوه این جمله رابر زبان راند : ای کاش پیش از این ساعت مرده بودم و جزء فراموش شدگان محسوب می شدم . 🌻 ناگهان مریم افسرده بانگ دلنوازی شنید که به او دلداری می دهد و می گوید : غمگین مباش چه آنکه خدایت در زیر پایت نهری روان ساخته است . از آن آب استفاده کن و درخت خرمارا حرکت ده . از خرمای تازه آن فرو ریخته سپس میل کن و شاد باش . البته این بانگ تسلای خاطره افسرده مریم شد ولی هنوز در بیم زبانهای گزنده معاندین بود . 🌻از این جهت نیز راهنمائی شد که اگر کسی از بشر را ببینی که در مقام طعن و ایراد به تو بر آید بگو من برای خداوند نذر صوم کرده ام از این رو با کسی سخن نمی گویم . 🌻مریم کودک عزیزش را در آغوش گرفت و به سوی بیت المقدس آمد ولی هنوز جیزی نگذشته بود که یهودیان او را دیدند و زبان به کلمات ناروا و تهمتهای ناراحت کننده گشودند . 🌻یهود با عبارت زشت او را مخاطب نموده گفتند : 🌻 ای مریم ! مطلب تازه و امری عجیب پیش آورده ای ! با آنکه مادرت اهل فساد و آشنایی با بیگانگان نبود و پدرت از منکرات و کارهای زشت بر کنار بود ، تو چگونه روش آنها را از دست دادی و بدون شوهر فرزند آوردی ؟ ! ادامه دارد... 🍃 🌼🍃 @takhooda