روزی نویسنده و هنرمندی طبیعت دوست در جنگل گشت می زد که ناگهان چشمش به پیله ای افتاد که از شاخه ای آویزان بود .او متوجه شد که شفیره داخل پیله در حال پروانه شدن تلاش می کند پیله را باز کرده و بیرون آید. با خود فکر کرد بهتر است چنین فرصتی را از دست ندهم و این معجزه طبیعت را با چشم خود از نزدیک تماشا کنم... پروانه تقلا می کرد و دست‌ و پای می زد که سوراخ پیله را بزرگ تر کند تا بتواند از آن بیرون آید. حدود دو ساعت گذشت، اما کار زیادی پیش نبرد، مردی که عاشق طبیعت بود، به ساعتش نگاه انداخت و متوجه شد با این روند شب و تاریک می شود و نمی‌تواند با چشم خود شکوفایی و آزادی و تولد این پروانه را از محدوده پیله به جنگل بزرگ و زیبا و همراهی او را با سایر پروانه های آزاد ببیند. پس فکر کرد بهتر است به پروانه کمک کند تا زودتر از پیله بیرون بیاید . بنابراین با ناخن انگشتش با دقت گوشه های روزنه پیله را کمی باز کرد و دوباره منتظرانه تماشا کرد. حدود ده دقیقه دیگر پروانه تلاش کرد و نا گهان از پیله بیرون زد و بال گشود. مرد بعد از کلی انتظار به وجد آمد و با هیجان و شوق شکوفایی و پرواز پروانه زیبا را تماشا می کرد. لحظه ای از نگاه شاد مرد به پرواز پروانه نگذشته بود که ناگهان پروانه بیچاره سقوط کرد و به زمین افتاد، بال های پروانه لرزید و هلاک شد. شوک، تعجب و غم تمام وجود مرد هنرمند را گرفت. مرد گیج شده بود و در اوج حیرت می خواست بداند چرا چنین فاجعه ای رخ داد؟؟؟!! صبح آن روز نزد زیست شناسان رفت و علت اتفاق را جویا شد. گفتند: سمومی که در بدن شفیره داخل پیله در حال تبدیل به پروانه شدن یا تکامل است، با چالش و تلاش پروانه برای خارج شدن از پیله رفع و خنثی می شوند. کمک شما برای شکوفایی و پرواز زودتر فرصت سم زدایی را از پروانه گرفت و پرواز آن در هوای آزاد با بدن سمی او را هلاک کرد. **** این داستان همان معنای آیه إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا است هر آینه بعد از سختی آسانی است. به آنچه خدا برایت پیش آورده صابر باش و تن بده و تسلیم باش تا شیرینی اش ظاهر شود. 🍃 🌺🍃 @takhooda