داستان اماممهدی علیهالسلام
قسمت صد و چهار
مهدیهای بدلی ۷
در جستجوی مهدیهای بدلی بودم. از کنار بعضیهاشون عبور میکردم. به نظرم خیلی مهم نبودند. تا اینکه به دوتا مهدی قلابی نسبتاً با اهمیت توی سدهٔ نهم هجری رسیدم. یکی آقاسيّد محمّد فلاح مشعشى و دیگری آقاسید محمد نوربخش.
يكى از بزرگترين جريانهاى مهدیگرايانه در ميان شيعهٔ دوازده امامى ظهور این دوتا مدعی بودند. متاسفانه هر دو از شاگردان ناخلفِ جناب ابن فَهْد حلّى، عالم برجسته و کمنظیر شيعه بودند.
آقاسید محمد فلاح، بانى سلسله مُشَعشعيّه توی خوزستان و جنوب عراق شد و آقاسید محمد نوربخش هم، پیشوایی نحلهٔ نوربخشيّه در ايران و هند رو به عهده گرفت.
شوربختانه باید بگم آقاسيّد محمّد فلاح، علاوه بر شاگردی، پسرخواندهٔ ابن فَهْد حلّى هم بوده! نظريّه باب و حجاببودن خود برای اماممهدى رو مطرح كرده!! سالها قبل از علیمحمد باب. ایشون از سادات موسوى بود. طىّ یک سلسله اقدامات نظامى و سياسى، بر تمام خوزستان و هويزه و دزفول تسلّط پیدا کرد. آقای روملو تاریخنگار عهد صفوى دربارهٔ آقاسید محمد فلاح مینویسه: از شاگردان ابن فَهْد حلی بود و میگفت: من، آمادهکنندهٔ مقدمات ظهور امام محمّد مهدى هستم و امام در اين چند روز، ظهور میکنه.
ابن فهد، كتابى در علوم غريبه جمعآوری كرده بود. سيّد که میگم شاگرد ناخلفی برای ابن فَهْد بوده، جلوتر عرض میکنم با لطایفالحیلی کتاب رو به دست میاره. متاسفانه سید با سوءاستفاده از این کتاب، کارهای عجیب و غریبی انجام میداده، به طوری که باعث بهت و شگفتی دیگران میشده.
ماجرای کتاب از این قرار بوده كه جناب ابن فهد، نوشتههایی دربارهٔ علوم غریبه داشته و به دلایلی کتاب رو به یکی از خانمهای خدمتکار در منزل میده تا ببره بندازه داخل رود فرات؛ امّا آقاسيّد محمد فلاح، کتاب رو با کلک از چنگ این خانم بیرون میاره و...
او دعوت مهديانه خود رو حوالى سال ۸۴۰ قمری در عراق آغاز میکنه و به هوادارانش میگه: به زودى، تمام دنيا رو تصرّف میکنم. جناب ابن فهد حلّى بر ضد شاگرد ناخلف بیانیه میده و حتّى فرمان به قتلش صادر میکنه.
بعدها نوادگان سیّد در صدد تطهير جدّشون برمیان و ادّعاى مهدويت پدربزرگشون رو پاپوش از سوی سنّیها اعلام میکنند. دلیلشون هم این بوده که این حرفها نوعاً توی کتاب تاريخ غياثى اومده و به دليل سنّى بودن کتاب، قابل قبول نیست. احتمالاً نمیشه حرف نوهها در دفاع از بابابزرگ رو قبول کرد.
چون کتابی تحت عنوان كلامالمهدى وجود داره که بافتههاى سيّد محمّد فلاح در سال ۸۶۵ قمری نوشته شده كه به صورتى نامنظّم دربارهٔ ادّعاهاى خود و ديدگاهاش، مطالب مفصّلى رو بيان كرده! اين اثر كه به صورت نسخهٔ خطی مونده، يكى از بهترين نمونههاى تبديلشدن یک مهدى به یک شبهپيغمبر با كتاب مقدّس جديده كه بعدها دربارهٔ علیمحمد باب هم تکرار شد.
سید محمد فلاح پسری داشته از خودش منحرفتر به نام مولى على هم كه آخرآخریها مدّعى شد روح مطهّر امامعلى در وجودش حلول كرده و الان، امامِ زندهست! براى همين، به عراق حمله کرد و مشاهد مقدّسه رو غارت كرد. نهایتا هم نوشتند که مولى علىِ يادشده، به ادّعای قبلی اكتفا نکرد و ادّعاى خدايى هم كرد.
أحسن التواريخ: ج ۱ ص ۵۲۵، تحفة الأزهار فى نسب أولاد الأئمّة الأطهار: ج ۳ ص ۲۳۷، تكملة أمل الآمل: ج ۵ ص ۷۹ _ ۸۰، رياض الفردوس: ص ۳۶۳ - ۳۶۸، مجالسالمؤمنين: ج ۲ ص ۳۹۵ - ۴۰۰.
ادامه دارد...