خاطرهٔ دویست و سی و پنج
شیطان
حوالی سال ۷۵ تازه طلبه شده بودم. در مدرسه علمیّه حاج ابوالحسن معمارباشی حجره داشتم. در همان مدرسه با رفیق پرهیزکاری همنشین بودم به نام آقا سیّد احمد چاوشی. در یکی از روزها که درسها تعطیل بود، برای زیارت امام رضا علیهالسلام همراه آقا سید راهی مشهد شدم . یک روز در همان ایام اقامت مشهد، حوالی ظهر اطراف پارک نادری بودیم که اذان شد. آقا سید احمد پیشنهاد دادند که برای اقامه نماز به مسجد برویم. من که تازهطلبه و خام بودم به ایشان عرض کردم بهتر است برویم منزل نماز بخوانیم چون حضور قلب در خلوت بیشتر است و مسجد، شلوغ میباشد و حضور قلب کمتر حاصل میشود! ایشان نگاهی به من انداخت و با جدّیت فرمود: "این حرف از القائات شیطان است. شیطان این سخن را بر زبان تو جاری ساخته" این را گفت و دستم را گرفته و به سوی مسجد رفتیم. سخن سید احمد برایم سنگین بود اما خیلی زود به درستی سخن آقا سید احمد پی بردم.
۱۵ بهمن ۹۴
ویرایششده در ۴ خرداد ۹۶
@TALABEHTEHRANI