از شما خیلی بعیده تیر ماه سال 83 امتحانات حوزۀ علمیّۀ قم به پایان رسیده بود. به همراه همسرم برای رفتن به تهران و دیدار با خانواده ها از خانه خارج شدیم. به میدان هفتاد و دو تن قم رفتیم تا با یک اتومبیل سواری به تهران برویم. سوار یک سمند نقره ای شدیم. اتومبیل حرکت کرد. بعد از مدت کوتاهی متوجه شدم راننده خیلی خطرناک رانندگی می کند. به کیلومتر شمار نگاه کردم. سرعت 170 کیلومتر در ساعت را نشان می داد. هنوز دوربین و نظارت پلیس جدّی نبود و تصادفات زیاد. یکی دوبار به راننده تذکر دادم، اما فایده ای نداشت. ظاهرا به این کار عادت کرده بود و تذکرات من هم باد هوا بود. برای سوّمین بار کمی جدّی تر تذکر دادم. گویی راننده تازه به خودش آمده باشد کمی سرعت را کم کرد. سپس گفت: حاج آقا از شما خیلی بعیده، عمر دست خداست! من هم بلافاصله به ایشان گفتم: من به این خدایی که شما می گویید، کافر هستم و هیچ علاقه و اعتقادی ندارم! رانندۀ بیچاره از داخل آینه با تعجب نگاهی به من انداخت و گفت: حاج آقا یعنی چه؟ منظورتون چیه؟ گفتم: برادر عزیزم! در کشور آلمان که هشتاد میلیون جمعیّت و چهار برابر ما خودرو دارد سالانه حدود 800 نفر در رانندگی کشته می شوند - هرچند که خودروها و جادّه های آنها با ما قابل مقایسه نیستند – در حالیکه در کشور ما آمار رسمی کشته های رانندگی در سال 82 حدود بیست و هشت هزار نفر بوده است! حال اگر عمر در دست خداست، با این تفسیری که شما می گویی پس این خدا عادل نیست که در مملکت شیعه، حمام خون راه انداخته و... عزیز من! البته که عمر دست خداست، امّا نباید از این حرفِ درست، به طور نادرست استفاده کرد. به فرمودۀ امیرالمومنین علی علیه السلام، كلمة حق يراد بها الباطل. یعنی سخن حقّی که از آن به باطل استفاده گردد. گویی راننده قانع شده بود. با سرعت مطمئن ادامه مسیر را طی کرد. علیرضا نظری خرّم / شهر مقدّس قم / 28 اسفند 94