پُز روشنفکری در یکی از کتاب های ابن کثیر به نام "البدایة و النهایة" شاهد دست و پا زدن این نویسنده به منظور توجیه جنایات یزید بودم. جداً تنم لرزید از اینکه دیدم عالمی آشنا به حدیث، تاریخ و تفسیر به مانند ابن کثیر در پی تطهیر بی آبرویی یزید است. ایشان در صفحۀ 229 از جلد ششم کتاب "البدایة و النهایة" قبل از آنکه به گزارش حادثۀ کربلا بپردازد، می نویسد: دربارۀ یزید دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. برخی او را به شدت دوست دارند و سر سپرده اش هستند. اینان گروهی از اهالی منطقۀ شام هستند که ناصبی می باشند. و اما رافضی ها (شیعیان)، یزید را به شدت سرزنش و ملامت می کنند و حتی به او چیزهایی را نسبت می دهند که در او نبوده است. مثلاً می گویند که یزید زندیق بوده است. ابن کثیر در ادامه می نویسد: درست است که در زمان او حوادث زشت و ناگواری رخ داده است که از زشت ترین آنها شهادت حسین بوده است (فمن انکرها قتل الحسین) اما از کجا معلوم که یزید از این ماجرا خبر داشته است! اصلاً او از این حادثه بی خبر بوده! (ولکن لم یکن ذلک من علم منه) و ای بسا که راضی به این کار هم نبوده است! (ولعله لم یرض به). جناب آقای ابن کثیر! شاید ندیده و نخوانده باشی که نسب شناس سرشناس خودتان جناب بلاذری در صفحۀ 299 از جلد پنجم کتاب "انساب الاشراف" دربارۀ یزید نوشته است: شهادت حسین به دست یزید رخ داد (جری علی یده قتل الحسین). آیا کسی که به گواه بلاذری در حال مستی و رقص با میمون بر زمین می خورد و گردنش می شکند و می میرد (فاندقّت عنقه) ارزش اینگونه دفاع و توجیه کاری را دارد؟ خودت در کتابت نوشتی که یزید شبی را به صبح نرساند مگر آنکه مست بود (و ما من یوم الّا یصبح فیه مخموراً). حیف نیست عالمی به مانند تو بیاید و گند کاری های آدمی را ماله کشی کند که به گواه ابو یعلی موصلی در صفحۀ 176 از جلد دوم کتاب مسندش پیامبر درباره اش پیش بینی کرده که روزی مردی از بنی امیّه به نام یزید می آید (رجل من بنی امیة یقال له یزید) و رخنه ای در دین ایجاد می کند؟! جناب ابن کثیر! اگر با گرایشات سلفی گری ات آشنا نبودم با خود می گفتم که شاید پُز روشنفکری می دهی اما سلفی گری کجا و پُز روشنفکری کجا؟! علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدّس قم/ 17 اردیبهشت 97