چند سال پیش برای زیارت امام رضا علیه السلام با رفقا به مشهد مقدس رفته بودم. در آنجا به یکی از همسفران گفتم: بیا حالا که تا مشهد آمده ایم به زیارت خواجه ربیع برویم. امّا او نگاهی عاقل اندر سفیه به من انداخت و گفت: این آدم ارزش زیارت رفتن ندارد! از شنیدن این سخن تعجب کردم. کنجکاو شدم که منظورش چیست؟ وقتی دلیلش را پرسیدم، پاسخ داد که این آدم معرفتی نسبت به اهل بیت علیهم السلام نداشته! البته او خودش هم بیش از این نمی دانست و فقط یک چیزی از این و آن شنیده بود. خودم به تنهایی به آرامگاه خواجه ربیع رفتم. در طول مسیر به این فکر می کردم که چرا رفیقم این سخن را گفت. در آن سفر چیزی دستگیرم نشد. سال ها گذشت و حرف رفیقم در گوشۀ ذهنم مانده بود تا اینکه روزی در پژوهشگاه حدیث حقیقت برایم روشن شد. متوجه شدم او و کسانی که اینگونه فکر می کنند، ظاهراً دچار اشتباه شده اند. در کتاب اخبار الطِّوال خواندم که در جنگ صفین، شخصی به نام ربیع بن خُثَیم که آدم سرشناس، زاهد و عابدی بوده، به امیرالمومنین علیه السلام می گوید: [ما در صحیح بودن نبرد تو با معاویه، ترديد داريم! چرا که این جنگ، ستیزِ مسلمان با مسلمان است و ما علاقه ای به مسلمان کُشی نداریم! اجازه بفرما تا برویم و در مناطقی که جنگ، بین مسلمانان و کفار و مشرکین است، بجنگیم]. على عليه السلام‏ مرز قزوين و رى را به آنان سپرد و ربيع بن خُثيم را در کسوتِ فرماندهی، راهی آنجا كرد. تا اینجای قصه معلوم می شود که این بابا از جهت معرفتی، آدم علیه السلامی نبوده است. هر چند فرماندۀ قابلی بوده چرا که حضرت او را کنار نگذاشت و از او در جایی دیگر استفاده کرد. و اما بشنوید داستانی دیگر از سرگذشت جناب آقای ربیع بن خُثیم . روزگار این آدم، گذشت تا رسید به پس از واقعۀ کربلا. در کتاب حلية الأولياء دیدم که ابونعیم نوشته است: پس از شهادت امام حسين عليه السلام مردى آمد و به آقای ربيع بن خُثَیم گفت: پسر فاطمه عليها السلام كشته شد! ربيع بن خثیم پس از شنیدن این خبر گفت: إنّا للّه و انا الیه راجعون. سپس اين آيه را تلاوت كرد: [به روز حساب، تو خود در ميان بندگانت، درباره آنچه در آن اختلاف می كرده‏ اند، داورى می کنى] آن مرد که توقع اینگونه عکس العملی را نداشت با تعجب و کنجکاوی به ربیع بن خُثیم گفت: نظر تو چیست و تو چه موضعی دربارۀ شهادت فرزند فاطمه داری؟ ربیع در پاسخ می گوید: من چه بگويم؟ بازگشتشان به سوى خداست و حساب آنان نيز با خداست! از این دو حکایت به خوبی روشن می شود که ربیع با همه ادّعاى تقدّس و زهد و دنياگريزى، حق را نشناخت و در هنگامۀ اوجگيرىِ فتنه، ترديد كرد و از على عليه السلام كه محور حق بود جدا شد. موضع گیری او پس از شنیدن خبر شهادت امام حسین علیه السلام نیز حاکی از بی معرفتی او به حقیقت است. نکتۀ کلیدی اینکه در کتاب طبقات الکبری نوشته شده که این آقا در كوفه و به هنگام حكومت عبيد اللّه بن زياد فوت کرده است. پس تا اینجا طبق اسناد حدیثی و تاریخی معلوم شد که آقای ربیع بن خثیم نسبت به اهل بیت کم معرفت بوده و در کوفه نیز فوت کرده است. و اما خواجه ربیعِ دفن شده در مشهد کیست؟ برخی می گویند این خواجه ربیع همان ربیع بن خُثیم می باشد و به خاطر بی معرفتی او نسبت به اهل بیت، بر سر قبر او حاضر نمی شوند. البته برای انتساب این قبر به ربیع بن خثیم دلیل معتبری وجود ندارد. همانطور که گفته شد طبق اسناد موجود تاریخی محل مرگ ربیع بن خثیم در کوفه بوده است. بنابراین خواجه ربيع مدفون در مشهد، ظاهراً شخص ديگرى غير از ربيع بن خثيم است و شايد از ياران امام صادق عليه السلام باشد. دوستان ببخشید که خسته تان کردم. علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ ششم مرداد 95