چه بزرگانی داشته ایم؟ آقا سید بزرگواری به نام طقطقی آری درست خواندی! طقطقی که اهل موصل بوده در ابتدای سدۀ هشتم هجری کتابی می نویسد به نام " الفخری فی آداب السلطانیّة و الدول الاسلامیّة" وجه نامگذاری کتاب به "الفخری" این بوده که ایشان کتاب خود را از آنجایی که می خواسته به حاکم موصل، فخرالدین عیسی بن ابراهیم تقدیم بدارد، به نام "الفخری" نام گذاری می کند تا به اصطلاح مزیّن به نام حاکم باشد. ساعتی پیش در صفحۀ 13 از کتاب "الفخری" خواندم که در سال 656 قمری هلاکوخان مغول، شهر بغداد را فتح و به حکومت چند صد سالۀ عباسیان پایان می بخشد. هلاکو فرمان می دهد که از علمای اسلام پرسش کنند که سلطان کافر عادل بهتر است یا سلطان مسلمان ستمگر؟ علمای مذاهب گوناگون در مدرسۀ مستنصریۀ بغداد گرد هم جمع می آیند تا ببینند چه جوابی باید به هلاکو بدهند. هنگام جواب که فرا رسید علما از دادن پاسخ خودداری کردند. همه مات و مبهوت مانده بودند که چه کنند! پاسخ پرسش، خیلی سخت نبود اما علما واهمه داشتند که بعدش چه خواهد شد؟ سید بن طاووس که در گوشه ای از مجلس نشسته بود وقتی همه را مضطر و جان و مال و حیثیت مسلمانان را در خطر دید از جایش برخواست و با شجاعت تمام جلو رفت و با قلم بر روی کاغذی نوشت: سلطان کافر عادل بر سلطان مسلمان ستمگر برتری دارد. او بعدها در صفحۀ 588 از کتاب اقبالش در رابطه با این جمله اش چنین نوشت: به واسطۀ آن جمله، امنیت و رفاه ما تأمین شد (ظفرت بالامان و الاحسان). به واسطۀ آن جمله، خون های ما حفظ شد (وحقنت فیه دمائنا). به واسطۀ آن جمله، زن و بچه ها، کرامت، حریم و حرمت ما حفظ شد (وحفظت فیه حرمنا و اطفالنا و نساؤنا). به واسطۀ آن جمله، انسان های بسیاری از مرگ و فلاکت و بدبختی نجات یافتند (وسلّم علی ایدینا خلق کثیر). آری دوستان عزیزم! شیعه و اسلام چه بزرگان دلسوزی را به خود دیده که حاضر بودند برای نجات جان، مال و آبروی مسلمانان از حیثیت خود مایه بگذارند. علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدّس قم/ 21 تیر 97