عطار نیشابوری در کتاب الهی نامه به نظم نوشته است: روزی سلطان محمود غزنوی به وزیرش، ایاز که گفته اند مردی حکیم و دانا بود نگاهی انداخت و گفت: تا به حالا در دنیا به چیزی حسادت ورزیده ای؟ ایاز گفت: آری به سنگِ پایی که در حمام به پایت می کشی، رَشک می ورزم! چو رویم در کف پای تو باشد همیشه روی من جای تو باشد اگر روی ایاز آید ترا جای نهد بر آسمان هفتمین پای به راستی از این سخنِ به ظاهر چاپلوسانه ایاز در پاسخ به سلطان محمود غزنوی چه می توان آموخت؟! آیا صرفا یک پاچه خواریِ چِندش آور است که قرن ها پیش از سوی وزیری به شاهِ مملکت گفته شده است؟! یا که ایازِ وزیر و به تبعِ آن، جنابِ عطار نیشابوری می خواهند چیزی بگویند و نکته ای بیاموزند؟ شما چه برداشتی دارید؟ البته که حافظ سروده است: بار دل مجنون و خم طره لیلی رخساره محمود و کف پای ایاز است