فرزند صحرا - قسمت چهارم ـ ببین باباجون! اون چهار نفری که خیلی از بابتشون برای تاج و تختت نگرانم، یکیشون عبدالله بن عمر فرزند خلیفۀ دوم هستش. یکیشونم عبدالرحمان بن ابی بکر فرزند خلیفۀ اول هستش. یکی هم که دور از جونت خیلی هم آدم عوضی هستش، عبدالله بن زبیر هست. اون آخریشون هم حسین بن علی هستش. _ چهار چشمی باید این چارتا رو بپایی! چشم ازشون بر نمی داری. ببین کِی بهت گفتم. من فقط از این چهار نفر می ترسم و نگرانم که نکنه یه وقتی خدای نکرده کلّه پات کنن. یزید که بگی نگی کمی ترسیده بود رو کرد به معاویه و گفت: آقاجون! راست میگی ها! تا حالا فکرش رو نکرده بودم. حالا من با این آقا زاده های کلّه گنده چی کار کنم؟ معاویه که نگرانی رو توی چشمان یزید می دیدش رو کرد به اون و گفت: آروم باش بچه جون! تو که هنوز هیچی نشده خودتو باختی! محکم باش مرد! خوب گوش کن ببین چی میگم. عبدالله بن عمر که فعلاً سرش توی لاک خودشه و به عبادت خدا مشغوله! حالا حالاها هم فکر نمی کنم باهات کاری داشته باشه! حال و حوصلۀ دنبال حکومت رفتن و این دردسرها رو هم نداره! مگه اینکه حکومت، لقمۀ آماده ای باشه و هیچ زحمتی براش نداشته باشه! این بابا رو خیلی نگران نباش اما حواست بهش باشه! و اما عبدالرحمان بن ابی بکر! اینم خیلی بین مردم پایگاه اجتماعی نداره! بعید می دنوم که برات شاخ بشه! مگه اینکه اونم مثل عبدالله بن عمر حکومت، بدون زحمت براش آماده و هلو بپر توی گلو باشه! اما اونی که خیلی مارموز و آب زیرکاهه عبدالله بن زبیر هستش. چارچنگولی باید حواست جمعش باشه! مانند شیر توی کمینت میشینه! مثل روباه فریبت میده! یکهویی دیدی توی یک بزنگاهی که سرت رو ازش برگردوندی روی سرت هوار میشه! خیلی مراقب عبدالله بن زبیر باش! بدجوری دقلکاره اگه دست از پا خطا کرد نزار نفس بکشه! پاره پارش کن! اما اگه خواست که باهات صلح کنه باهاش راه بیا. و اما اون چهارمی که می خوام دو کلمه دربارش باهات حرف بزنم حسین بن علی هستش. خوب گوش کن ببین چی میگم. ادامه دارد ... علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ 9 مهر 97