فرزند صحرا – قسمت سیزدهم دوتا سورپرایز - ببین ابن نصر! سورپرایز دومم اینه که من دیگه از این قایم موشک بازی ها خسته شدم. می خوام دستور بدم توی همۀ ممالک اسلامی کاباره ها و کازینوها باز بشن! همه آزاد باشن! هر کی هر جور که عشقش میکشه بگرده و آزاد باشه! اونی که می خاد بره مسجد بره، اونی هم که میخاد بره کازینو و کاباره اونم آزاد باشه و بره! اصلا به کسی چه مربوطه که کی چی کار می کنه؟! برای شروعشم خودم می خوام پیش قدم بشم! میخام گوشۀ قصر حکومتیم یه میز بار بزارم. میز بار که می دونی چیه؟ همون محل سرو مشروبات الکلی! اصلاً چه اشکالی داره آدم هر وقت دوس داشت بتونه با هر زنی که دلش می خاد هر جور رابطه ای رو داشته باشه؟ ابن نصر! از خدا که پنهون نیس از تو چه پنهون که من خودم با خواهر و مادرم رابطه دارم!! حتی با بقیۀ زنها و دخترای فامیل که محرمم هستن یه سر و سرّی دارم. - سبحان الله! اینا چه حرفاییه که می زنی؟ مثلاً تو خلیفۀ مسلمونایی و جای پیغمبر خدا نشستی؟! - ای بابا! اونقدم که می گن خدا سختگیر نیس. اصلا میخام توی مکه و مدینه کازینو و میکده باز کنم. مردم آزادانه بتونن شراب بخورن! و کارای دیگه بکنن. بابا مردم گناه دارن! حالا چون مسلمون شدن باید از عشق و حال محروم بشن؟! - توی مکه و مدینه؟! کنار خانۀ خدا و در حضور آدمایی مثل حسین بن علی؟! تا اسم حسین بن علی اومد یزید به فکر فرو رفت. - آره راس می گی! حسین بن علی موی دماغم میشه! - بقیه هم هستنا! ابن عباس، ابن زبیر، ابن عمر، محمد حنفیه، عبدالله بن جعفر، ابو سعید خدری، جابر ابن عبدالله انصاری و خیلی از یاران پیامبر هنوز زنده هستن که ممکنه جلوت وایسن. - اینا مهم نیستن. همشون رو می خرم. هر کدومشون قیمتی دارن! فقط اون حسین بن علی رو که گفتی خیلی نگرانم کردی. اون پولکی نیست. بابام معاویه هم یه چیزایی ازش برام گفته بود. بدبختی، آخه عمو زاده ام هستیم! خیلی نمی تونم باهاش سر شاخ بشم. باید یه فکری براش بکنم. تنها مانع و مشکلم برای ایجاد اصلاحات و رفورم دربارۀ ایدۀ عشق آزاد همون حسین بن علی هستش! اتفاقا یادمه که چند سال قبل، اونوقتا که بابام خلیفه بود به همراش رفته بودم مدینه! یه روزی از روزا ... ادامه دارد ... علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدّس قم/ 18 مهر 97