داستان فاطمه سلام‌ الله علیها قسمت نود و هشتم قابلمۀ غذا ضرب‌شستی که پیغمبر توی فتح خیبر به یهودی‌ها نشون داد نهایتاً مُنجر به سرباز کردن عُقده‌های حقارت یهودی‌ها به گونه‌ای بی‌سابقه در برابر اسلام شد. زنی از قوم یهود که داغدار مرگ پسر برادرش در جنگ خیبر بود نقشۀ شوم قتل پیغمبر رو کشید. زن یهودی در صدد ترور فیزیکی پیغمبر بود. او به دنبال راه و چاره‌ای می‌گشت تا نقشۀ شوم خودش رو عملی کنه! مسمومیّت غذایی شاید ساده‌ترین و ممکن‌ترین کار بود. زن یهودی در پی این بود که متوجه بشه پیامبر کدام بخش از گوشت گوسفند رو بیشتر دوست داره؟ جالبه که همه به اتفاق می‌گفتند: اگه حضرت بخواد گوشتی بخوره معمولا سردست گوسفند رو انتخاب می‌کنه. زن یهودی بلافاصله دست به کار شد و گوسفندی ذبح کرد. بعد از مشورت با یهودی‌ها در مورد انواع سم‌ها، سمی که تمام اون‌ها معتقد بودند، کسی ازش جان سالم به در نمی‎بره رو انتخاب کرد. زن یهودی بعد از پختن گوشت‌ها همۀ اعضای گوسفند و بیشتر از همه جا، گوشت سردست رو مسموم کرد. شب که پیامبر در حال برگشت از مسجد بود متوجه زن یهودی شد که قابلمۀ غذا جلوشه و سر راهِ پیامبر نشسته! رسول خدا طبق عادتی که در رسیدگی به فقرای سر راهی داشت جویای حال و احوال زن شد. زن یهودی با چرب‌زبانی، قابلمۀ غذا رو بالا گرفت و در جواب گفت که غذای مختصری براتون پختم که اگه قابل بدونید تقدیم کنم! پیامبر هم بلافاصله با قبول هدیه، به همراه چندتا از یارانش در جایی مناسب، سفره‌ای پهن کرد و همگی مشغول خوردن غذا شدند. زن یهودی هم از فرصت استفاده کرد و توی تاریکی خودش رو گُم و گور کرد. یکی دو لقمه از تناول غذا نگذشته بود که ناگهان پیامبر فرمودند: دست نگه دارید! گویا این غذا مَسمومه! با این فرمودهٔ رسول خدا همگی دست از غذا کشیدند. اون شب گذشت اما شوربختانه سمّ کُشندۀ داخل غذا اثر خودش رو آروم آروم ظاهر کرد. پیامبر همواره درد ناشی از اون غذای مسموم رو توی بدنش احساس می‌کرد. حتی اواخر عمر شریفش به عایشه فرموده بود: دیگه وقتش فرا رسیده که اون سمّ کُشنده، من رو از پا در بیاره! بانویی از اهالی مدینه به نام اُمّ‌مُبشّر که فرزندش به دلیل خوردن همین غذای مسموم به شهادت رسیده بود توی ایام بیماری پیغمبر به عیادت آقا رفت. مادرِ شهید توی این ملاقات اظهار داشت که احتمال قوی می‌دم بیماری شما هم ناشی از اون غذای مسمومی باشه که پسرم با خوردنش به شهادت رسید! پیامبر در پاسخ فرمودند: من هم دلیلی غیر از مسمومیت، برای بیماری خودم نمی‌بینم. انگار وقتشه که اون سم، من رو هم از پا در بیاره! آخه زیر این آسمون خدا هیچ پیامبر و جانشین پیامبری نیست، مگه اینکه با شهادت از دنیا می‌ره. ما اهلبیت هم یا مسموم یا مقتول از دنیا رحلت می‎کنیم. از ابن‌مسعودِ سرشناس که پیغمبر رو دیده، روایت شده که اگه من، نُه بار قسم بخورم رسول خدا کشته شده برام محبوب‌‌تره از اینکه یکبار قسم بخورم ایشون کشته نشده! دلیلش هم اینه که خداوند پیامبر رو شهید قرار داده! در اینکه آیا زن یهودی تنهایی به این جنایت دست زده یا همدستانی هم داشته حرف و حدیث‌هایی سر زبون‌ها افتاده بود. تا مدت‌ها می‌گفتند توی جریان مسموم‌کردن پیامبر، دوتا از زن‌های حسود و غُرغُروی پیغمبر با زن یهودی دست به یکی کرده بودند. الطبقات الکبری: ج ۲ ص ۲۰۱، صحیح بخاری: ج ۵ ص ۱۳۷، الکافی: ج ۶ ص ۳۱۵، تفسیر العیاشی: ج ۱ ص ۲۰۰، بحارالانوار: ج ۲۲ ص ۵۱۶ و ج ۲۸ ص ۲۱، مسند احمد: ج ۶ ص ۱۸، بصائر الدرجات: ج ۱ ص ۵۰۳، تهذیب الاحکام: ج۶ ص ۱، منتهی‌المطلب للحلی: ج ۲ ص ۸۸۷، السیره‌النبویه لابن‌کثیر: ج ۴ ص ۴۴۹. ادامه دارد...