داستان فاطمه سلام‌ الله علیها قسمت صد و نهم سرنخی مهم رفتار تند و خارج از عُرف عُمربن‌خطّاب توی سقیفه با بزرگِ خزرجی‌ها، سعدبن‌عُباده و لگدمال کردنِ او باعث شد تا سعد علاوه بر بیعت‌نکردن، تصمیم به مهاجرت از مدینه بگیره! سعدبن‌عُباده توی فرصتی مناسب، مدینه رو به مقصد شام ترک کرد. عمر هم بی‌کار ننشست و مردى رو مامور کرد و بهش گفت: سایه به سایه دنبال سعد می‌ری و توی فرصت مناسبی باهاش حرف می‌زنی و بهش می‌گی که باید با ابوبکر بیعت کنی. اگه قبول کرد که هیچ. اما اگه زیر بار نرفت بر ضدّ او از خدا يارى بجوى!! گماشتهٔ عمر به طور ناشناس، منزل به منزل سعد رو تعقیب کرد تا رسید به باغ سرسبزی توی منطقهٔ خوش‌آب و هوای حوران در اطراف دمشق. فرستادهٔ عمر به سراغ سعد رفت و ابتدا باهاش گرم گرفت. از هر دری حرفی زده شد تا که سخن رسید به بحث خلافت. سعد گفت: من هرگز با یه قريشی بيعت نمی‌كنم. مرد که دید اینجوری نمی‌شه یه خرده تند شد و گفت: پس باید خودت رو برای دردسر آماده کنی. سعد که به مرد شک کرده بود در جواب گفت: حتّى اگه با من بجنگى. مرد این دفعه با صراحت بیشتری گفت: حالا که مردم پذیرفتند تو نمی‌خوای قبول کنی؟! سعد این بار با شدت و حدّت بیشتری گفت: نه! من زیر بار این بیعت نمی‌رم. مرد وقتی دید سعد روی موضع خودش سماجت می‌کنه ماموریت خودش رو عملیاتی کرد و توی یه كمين شبانه دو تا تير به طرف سعد پرتاب كرد و او رو به قتل رسوند. چرا؟! چونکه سعد از بیعت با خليفه سر باز زده بود. بعد از انجام موفقیت‌آمیز عملیات ترور توسط هیئت حاکمه، برای مرگ سعد قصه‌ای خرافه‌گونه سرِهم کردند و گفتند: سعد توی حمام وقتی مشغول قضای حاجت بوده، سرپایی ادرار کرده و چون جنّی‌ها از این کار بدشون میاد جنّی‌ها همونجا داخل توالت سعد رو با تیری کشتند. حتی قصّه‌ای هم به طایفۀ جنّی‌ها نسبت دادند که شب قتل سعد، صدایی شنیده شده ولی گویندهٔ صدا دیده نشده و گفته: ما بزرگِ طایفۀ خزرجی‌ها، سعدبن‌عباده رو کشتیم. بعدها وقتی گند ماجرا در اومد حکومتی‌ها چو انداختند كه قاتلِ جنّی در کار نبوده بلکه مردی به اسم محمّدبن‌سلمه در ازای دریافت مقدارى پول به خاطر تسویه حساب شخصی سعد رو کشته! بعضی‌ها هم می‌گفتند که کار، کارِ مغيرةبن‌شُعبه بوده و خودش هم گردن گرفته! توی یه نقل ديگه از خالدبن‌وليد به عنوان قاتل نام برده شده که مثلا ابوبکر و عُمر از ماجرا بی‌خبر بودند و خالد می‌خواسته با این کار پیش خلیفه خوش‌رقصی کنه! اما همون زمان اون‌هایی که باید بفهمند فهمیدند که جنّ و مِنّی در کار نبوده و آمرین می‌خواستند ترور سعد رو با دوز و کلک بپوشونند. حتی بعدها وقتی مردم توی کوچه و بازار از همدیگه می‌پرسیدند چی شد که علی‌بن‌ابی‌طالب سر خلافت با ابوبكر درگير نشد؟ پاسخ کنایه‌آمیز و معناداری به هم می‌دادند که لابد علی، سرنوشتِ سعدبن‌عباده رو دیده و ترسيده كه نکنه طایفۀ جنّی‌ها، او رو هم بكشند. این وسط یه عدّه تاریخ‌نویسِ ماله‌کش که می‌دیدند انگشت اتهام به طرف خلیفه و دوروبری‌هاشه قلمِ ماله‌کشی به دست گرفتند و مزدورانه نوشتند که: جنّی‌ها، سعد رو نکشتند و اين جملهٔ منسوب به جنّی‌ها درست نیست. بلکه یکی مثل خالدبن‌ولید خودسرانه سعد رو كشته تا با این کار پیش خلیفه خودشیرینی کرده باشه. حتی برخی از کتاب‌نویس‌های نون به نرخ روز خور که جیره و مواجب بگیر دستگاه حاکمه بودند دنبال این حرف رفتند كه چه کشکی چه پشمی، اصلا مرگ سعدبن‌عباده مرگى طبيعى بوده! درسته که سعد اولش با ابوبكر مخالف بود اما بلافاصله باهاش بيعت کرد! امّا برای عاقل‌های تاریخ‌خوندهٔ بی‌غرض و مرض هيچ ترديدى باقى نمونده كه سعد هرگز بيعت نكرد و با ترور حذف فیزیکی شد. اگه کسی خودش رو به خواب خرگوشی نزده باشه به راحتی می‌تونه از لای همین تاریخِ نیم‌بند مکتوبی که به دستمون رسیده انگیزهٔ ترور سعد رو شناسایی کنه و سرنخ‌های خوبی از چرایی برخوردهای وحشتناک بعدی با علی و فاطمه به دست بیاره! مروج الذهب: ج ۲ ص ۳۰۷، العقد الفريد: ج ۳ ص ۲۷۳، الاحتجاج: ج ۱ ص ۱۸۰ ح ۳۶، شرح نهج البلاغة: ج ۱۰ ص ۱۱۱ ج ۱۷ ص ۲۲۳. ادامه دارد...