معصوم پانزدهم!
۲۲ آبان ۹۳ برای شرکت در مراسم اختتامیه "بررسیاندیشههایتفسیریعلامهطباطبایی" از طریق یکی از دوستان، دعوت بودم.
کارت دعوت را داخل جیب گذاشتم و با اتومبیلشخصی خودم را رساندم به دارالقرآنی که سابقاً منزل علامۀ طباطبایی بود. ماشین را بهسختی درجایی پارک کردم. به درب ورودی دارالقرآن رسیدم.
میهمانها با نشاندادن دعوتنامه داخل میشدند و بر روی صندلیهایی که داخل حیاط بهطور خیلی نزدیکبههم چیده شده بود مینشستند.
از دور یک صندلی خالی را نشان کردم. باعذرخواهی پیدرپی از لابهلای صندلیهای پُر عبور کردم و به جای مورد نظرم رسیدم. عبایم را جمعوجور کردم و آرام نشستم.
آیتالله استادی در حال ایراد سخن بود. جملهای تاملبرانگیز گوشهایم را تیز کرد. آقای استادی که سالها توفیق شاگردی علامۀ طباطبایی را داشته میفرمود: علامۀ طباطبایی تقریبا ۳۰ سال با قرآن مأنوس بودند، اگر بناست در خدمت قرآن باشیم باید طهارتنفس داشته باشیم حتی گفته میشود برخی از سخنان ایشان، الهام بوده است.
این جملهٔ آخری گوشم را تیز کرد و ذهنم را گزید. بهحرفهای آقای استادی با دقت بیشتری گوش دادم. همانجا بهفکر فرو رفتم که این سخن یعنی چه؟ اینکه بگوییم برخی از سخنان علامۀ طباطبایی، الهام بوده است، آیا امتیازی برای ایشان قلمداد میگردد یا ضعف؟ البته آیتالله استادی این را به عنوان یک امتیاز یاد میکردند.
این مطلب را بعد از جلسه با برخی از دوستانم که آنجا دیدمشان به مباحثه گذاشتیم.
یکی از رفقا در تایید سخن آقای استادی میگفت: اتفاقا روایتی در کتاب مُسند زید آمده که امیرالمومنین علیهالسلام فرمودهاند: هر كس چهل روز براى خدا اخلاص بورزد، حلال بخورد و روزه بگيرد و شب زندهدارى كند، خداوند سبحان، چشمههاى حكمت را از دل بر زبانش جارى میسازد. این رفیقمان در ادامه میگفت: بعید نیست که برخی از سخنان علامۀ طباطبایی، مصداق همین جاریشدن چشمههای حکمت، از قلب بر زبان باشد.
اما دوست دیگری در مخالفت میگفت: منبع درک و فهم حقایق قرآن، فقط سخنان پیامبر و اهلبیت علیهمالسلام، میباشند. اگر بگوییم الهام بر افراد نیز راهی برای درک حقایق قرآن است، نوعی هرج و مرج علمی رخ میدهد و هر کس که از راه میرسد ادعا میکند این حقیقت به من الهام شده است.
شب که به خانه برگشتم هنوز در این فکر بودم که حقیقت ماجرا چیست؟ همان شب نگاهی به احادیث انداختم تا شاید چیزی پیدا کنم.
کتاب بصائرالدرجات را چند ورقی زدم. حدیثی خودش را نشان که امام صادق عليهالسلام میفرمايد: على عليهالسلام، محدَّث بود و سلمان هم محدَّث بود. راوى از امام میپرسد: نشانه محدّث چيست؟ امام پاسخ میدهد: فرشتهاى نزد او میآيد و به دلش، چنين و چنان، الهام میكند.
با خودم به این فکر میکردم که اگر طبق این گزارش کتاب بصائرالدرجات، فرشتهای به نزد جناب سلمان میآید و به دلش چنین و چنان الهام میکند، پس چرا همین فرشته برای علامۀ طباطبایی نیاید؟
نگاهی هم انداختم به کتاب اختصاص، منسوب به شیخ مفید. در آن نیز حدیث جالب دیگری را یافتم. یکی از اصحاب امامصادق علیهالسلام به نام حارثبنمغيرة میگوید: به امام عرض کردم: دانشِ دانشمندان شما چگونه است؟ آيا جملهاى است كه در دلشان انداخته میشود يا در گوششان خوانده میشود؟ حضرت فرمودند: وحیاى است همانند وحى به مادر موسى عليهالسلام.
البته اگر ایندست روایات را بپذیریم باید به قول جناب حافظ به این نکته نیز توجه داشته باشیم که:
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آیین سروری داند
بههرحال، هر چیز ارزشمندی بدل دارد. در این وادی نیز مدعی دروغگو کم نیست. اخیرا شنیدم آقای ناخوشاحوالی در تهران پیدا شده که ادعا میکند معصوم پانزدهم است.
قم/ ۲۷ تیر ۹۵