داستان فاطمه سلام الله علیها
قسمت صد و چهل
سرنوشت فدک
خداروشکر تا به اینجا که حوصله کردی و جلو اومدی. این تتمّه رو هم مطالعه کن تا ماجرای فدک تکمیل بشه.
قبلا گفتیم که این سرزمین در دورۀ خلافت ابوبکر مورد غصب خلیفه قرار گرفت. طبقِ نوشتههای کهن، ابوبکر درآمد حاصل از فدک رو بین مسلمونها قسمت میکرد و ظاهرا چیزی به جیب خودش نمیزد.
گویی عمر هم که به خلافت رسید راه ابوبکر رو در پیش گرفت. البته بعضیها نوشتند که ... اجازه بدهید بگم کی نوشته. آقای سمهودی از علمای اهلسنت و اهالی مصر در سدۀ نهم هجری که میگن از نوادگان امامحسن هم بوده در کتابش از قول سیدبنطاووس نوشته که بنابهبرخی تاریخها عمربنخطّاب فدک رو به امیرالمومنین و عباسبنعبدالمطلب برگردوند. اما خیلی بعیده که این حرفها درست باشه.
بههرحال فدک رسید به دست عثمان، خلیفۀ سوم. ایشون که گویی فدک ارثیۀ باباش باشه این باغات رو ذیل عنوان دهنپُرکنِ اِقطاع، دودستی به مروانبنحکم تقدیم کرد. میفرمایی اِقطاع یعنی چی؟!
خدمتتون عرض کنم که لای کتابها نوشته شده که اِقطاع یعنی بخشیدن مِلک یا قطعه زمینی از طرف سلطان به یهنفر تا از درآمدش اِمرار و معاش کنه.
قبلا اشاره کردم که گزارشی از برگردوندنِ فدک توی دورۀ خلافت امیرالمؤمنین در دست نیست، بلکه عوائد فدک در این دوره مثل درآمدهای دیگه خرج مصارف عمومی میشد.
بالاخره دورۀ قُلدری معاویه فرا رسید. خلیفهٔ گردنکلفت، فدک رو عینهو گوشت قُربونی به سه قسمت تقسیم کرد و به نورچشمیهاش، مروانبنحکم، عمروبنعثمان و پسرش یزیدبنمعاویه به شکلِ اِقطاع داد.
از قدیم گفتند: دزد که از دزد بدزده شاهدزده! کمی که گذشت مروان سهم اون دو نفر رو هم بالا کشید.
فدک بعد از مروان به پسرش عبدالعزیز رسید و سرانجام عمربنعبدالعزیز وارث نهایی فدک شد.
از اونجایی که عمربنعبدالعزیز بین خلفای اُموی دوزار دین و وجدان و نیمچه وجدانی داشت، فدک رو به فرزندان فاطمه برگردوند.
اما بعد از مرگش، خلیفۀ نابکار بعدی یزیدبنعبدالملک دوباره فدک رو غصب کرد.
بعد از پایان دورۀ خلافت شجرهٔ ملعونۀ اُمویها نوبت به حکمرانی عباسیان و نخستین خلیفهشون ابوالعبّاس سفّاح رسید.
این آقا نمیدونم روی چه حسابی، فدک رو به اولاد امامحسن برگردوند. اما دیری نپایید که منصور دوانیقی دربهدرشده دوباره فدک رو اِشغال کرد.
توی دورۀ عباسیها بارها فدک به بنیهاشم بازگردونده شد، ولی هر بار به بهانهای خلفای بعدی اومدند و اون رو پس گرفتند.
تا اینکه زمان مأمون اتفاق جالبی افتاد. مامون عبّاسی کارگروهی ویژه تشکیل داد و فدک رو کاملا زیر ذرّبین بُرد. دو گروه تشکیل شد. عدّهای به طرفداری از حقوق حضرت فاطمه و اینکه فدک در تصرّف ایشونه و گروهی به طرفداری از خُلفا و اینکه فدک جزو اموال عمومیه به بحث نشستند.
نهایتا طرفداران فاطمۀ زهرا پیروز شدند و در حضور مأمون عبّاسی سندی رسمی مبنی بر واگذاری فدک به ورثۀ حضرت زهرا نوشته شد. بلافاصله این سند رسمی، طی نامهای در سال ۲۱۰ قمری به حاکم مدینه، قُثَمبنجعفر ابلاغ شد. بعد هم قرار گذاشتند ایشون در موسم حج برای همه حاجیها سند مالکیت اولاد فاطمه بر فدک رو قرائت کنه و ظاهرا این اتفاق افتاد.
این رویداد، انعکاس عجیبی در بین مردم پیدا کرد تا جایی که ابنابیالحدید میگه: اگه بناست دلیل و حجت کسی رو در مورد فدک بپذیریم باید نظر مامون رو پذیرفت. چرا که ایشون پس از اتمام حجّت و ثبوت حقیقت، به پسدادن فدک اقدام کرد.
با این اتفاق، فدک تا زمان متوکل عبّاسی پیوسته در دست فرزندان فاطمه بود. اما توسط خلیفۀ خونخوار متوکل عبّاسی به خاطر کینهای که از اهلبیت داشت مجددا غصب شد. بعدها نیز بارها این مِلک به آلعلی بازگردونده شد ولی پس از چندی از سوی خلیفۀ دیگهای تصرف شد.
در حال حاضر هم چشمههای هفتگانۀ فاطمه، مسجد فاطمه، وادی فاطمه و باغستانهایی موسوم به فاطمه وجود داره که به ظاهر این نامگذاریها در دورۀ شُرفا که حکمرانان پیش از آلسعود بودند صورت گرفته است.
اینها که صبورانه مطالعهاش کردی گوشهای از ماجرای میراث غمبار فاطمۀ زهرا بود.
السنن الکبری، ج۶، ص۴۹۱، علل الشرائع، ص۱۵۵، ح۲، شرح نهجالبلاغة، ج۱۶، ص۲۱۶ و ۲۷۷، فتوح البلدان، ج۱، ص۳۷-۳۸، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۶۹، وفاءالوفاء: ج ۲ ص ۱۶۰، الطرائف: ص ۳۹۷.
ادامه دارد...