روز فرخنده پنج‌شنبه دهم آبان سال هشتاد از راه فرا رسید. چند روزی بود که تصمیم داشتم تا در این روز که مصادف شده بود با جشن نیمۀ شعبان، مُلَبَّس به لباس روحانیت شوم. خداروشکر پدر و مادرم راضی بودند. فقط مادر کمی نگران بود. نگرانی‌اش بابت ازدواجم بود. می‌گفت: اگر لباس روحانی بپوشی ممکن است کار ازدواج مقداری سخت شود. از روی دلسوزی مادرانه می‌گفت: ممکن است دختری که باب میل ما باشد به ازدواجِ با یک روحانی راضی نشود. به مادرم گفتم: به خدا توکل کنیم، ان‌شاءالله درست می‌شود روز فرخندهٔ نیمهٔ شعبان در مسجد جامع چیذر به‌دست مبارک آیت‌الله هاشمی‌علیا ملبس به لباس روحانیت شدم. در آن روز به‌یادماندنی، حاج آقا هاشمی‌عُلیا تذکّری مشفقانه فرمودند که البته در خاطرم هست به ذائقۀ برخی از رفقا خوش نیامد. چرا خوش نیامد؟ نه آنکه با اصل تذکر مخالف بودند، بلکه آنها می‌گفتند: ای کاش حاج آقا این تذکر را در جمع طلبه‌ها بیان می‌فرمودند و نه در جمع عمومی! بندۀ حقیر همان روز نیز به دوستان گفتم: به‌هرحال، ایشان معلّم و استاد همۀ ما هستند و با سابقه‌ای که از اخلاصشان سراغ داریم، لابد صلاح بر این بوده که در جمع گفته شود و نباید اعتراض کرد. مهم این است که حرف ایشان حق است. سخن حاج آقا خطاب به طلبه هایی که وارد لباس روحانیت شده بودند، قریب به این مضمون بود: مکتب اسلام، همه برای این است که شما ساخته شوید. اگر ساخته شدید همه چیز ساخته می‌شود. اگر شما خراب باشید همه چیز خراب می‌شود. آباد نمی‌خواهد بکنید. تلاش کنید خرابکاری نکنید. کاری کنید که خرابی‌های خودتان را اصلاح کنید. اگر خرابی‌هایتان را درست کردید جامعه هم به پیروی از شما اصلاح می‌شود.