داستان فاطمه سلام الله علیها
قسمت صد و چهل و یکم
علت بیماری
بعد از ماجرای غمبار غصبِ فدک و اهانتهای شرمآور امثال عمربنخطّاب، کسالت فاطمهٔ زهرا تشدید شد.
از طرفی حضرت زهرا هنوز داغدار رحلت جانکاه پدر بود. کارش شب و روز شده بود گریه و غُصّه و اندوه تا اینکه مظلومانه و غریبانه از دنیا رفت. اما دربارۀ رحلت دختر رسول خدا سؤالات متعددی مطرح هست: مثلا آیا فاطمهٔ زهرا با مرگ طبیعی از دنیا رفت یا عوامل دیگهای باعث شهادت زودرس این بانوی بینظیر عالم شد؟! یا اینکه در طول دورۀ بیماریِ مُنجر به شهادت، چی به حال و روز خانوم گذشت؟ وصیّتش چی بود و اصلاً چرا شبانه دفن شد؟! یا اینکه چرا هنوزم که هنوزه بعد از چهارده قرن، مزارش ناشناخته مونده؟!
دربارهٔ چراییِ بیماری دختر رسول خدا حرف و حدیث زیاده! مثلاً فرزند نازنینش اماممجتبی طیّ مناظرهای در حضور معاویه به مُغَیرةبنشُعبه فرمود: تو بودی که مادرم رو زدی، تو بودی که مصدوم و مجروحش کردی، بهخاطر جسارتهای تو بود که مادرم فرزندش رو سقط کرد.
امامصادق با تصریح بیشتری فرموده که قُنفُذ، غلام حلقهبهگوش عُمربنخطّاب به دستور اربابش اِنقده با غلاف شمشیر به پیکر نازنین مادرم فاطمه زد که بچهاش رو کشت؛ از این جهت بود که مادرم در بستر بیماری افتاد.
بههرحال بعد از پارهکردن قبالهٔ فدک، بیماری فاطمه اوج گرفت. خیلیها به عیادش میرفتند. از قوم و خویش گرفته تا دوست و آشنا و حتی برخی از اصحاب رسولالله! هر کسی که به دیدار خانوم میرفت از حال و روز ایشون و نالهها و گلایههاش باخبر میشد.
آهستهآهسته نارضایتی حضرت زهرا از خلیفه و دار و دستهش نقل مجالس شد. غاصبان خلافت و فدک وقتی اوضاع رو اینجوری دیدند به فکر جلب رضایت حضرت زهرا افتادند. نه که از کردۀ خودشون پشیمون باشند، نه بابا! به هیچ وجه! کدوم پشیمونی؟! بلکه از آبروریزی و سستشدنِ پایه های تاج و تختشون واهمه داشتند. آخه همۀ مردم بارها از پیغمبر شنیده بودند که خطاب به دخترش فرموده بود: خداوند با غضب تو غضبناک و با رضای تو راضی میشه.
جالبه که حدیثشناس پُر آوازۀ اهلسنت، جناب حاکم نیشابوری میگه: این حدیث علیرغم اینکه با شرط و شروطی که آقای بخاری و مسلم برای نقل حدیثِ صحیح قائل بودند کاملاً همخوانی داشته، اما این دو نفر که مشهورترین حدیثنویس سنّیمَسلک هستند؛ این حدیث رو توی کتابهاشون نقل نکردند!
وقتی سخن حاکم نیشابوری رو دیدم ناخودآگاه با خودم گفتم: وآلله به خدا کمفروشی و دزدی از این بدتر نمیشه!
بههرحال مردم خاکبهسرشدۀ مدینه با این فرمایشات پیغمبر که کم هم نبود بهخوبی میدونستند که حضرت فاطمه در حقیقت، معیار حق و باطله. یعنی خبر داشتند هرچیزی که مورد رضایت فاطمه باشه قطعا حقّه و اگه غضب حضرت رو بر انگیزه به یقین باطله و الّا پیامبر نمیفرمود: غضب فاطمه غضب خدا و رضایتش رضایت خداست.
این چیزی بود که دستگاه خلافت رو بدجوری آشفته و نگران میکرد. چون خوب میدونستند چه گندی زدند! هر چه زودتر باید کاری میکردند.
این شد که عمر به ابوبکر گفت: بیا به دیدار فاطمه بریم و یه جورایی رضایتش رو جلب کنیم! بههرحال همه دیدند که من و تو فاطمه رو به خشم اُوُردیم.
الاحتجاج: ج ۱ ص ۴۱۴، بحارالانوار: ج ۴۳ ص ۱۹۷ ح ۲۸، عوالم: ج ۱۱ ص ۵۰۴، المستدرک على الصحیحین: ج۳ ص۱۶۷، میزان الاعتدال: ج۲ ص۴۱۰.
ادامه دارد...