داستان فاطمه سلام الله علیها
قسمت صد و پنجاه و دو
مراسم تدفین ۱
هرچند ابوبکر خیلی دست و پا زد تا توی مراسم تدفین حضرت فاطمه شرکت کنه اما امیرالمؤمنین مانع شد و چنین اجازهای به این آقا نداد. اصلا علت اصلی دفن شبانه همین بود که امثال ابوبکر و عمر توی مراسم حاضر نباشند.
سکوت شب همه جای مدینه رو فراگرفته بود. پیکر پاک برترین زن آفرینش، آمادهٔ دفن بود. تابوت حامل پیکر خانوم، در مقابل نگاههای ماتمزدهٔ بچهها از زمین برداشته شد.
در اینکه حضرت فاطمه کجا به خاک سپرده شد راز مگویی است که کسی از چند و چونش خبر درست و حسابی نداره! انگاری قرار نیست که نه دوست و نه دشمن از جای مزار ایشون خبر داشته باشند. دست و پا زدن در این رابطه هم بیفایده است. گویی خود خدا اراده کرده که این سند مظلومیت و این سوال گزنده حالاحالاها گوشهٔ ذهنها باقی بمونه تا به وقتش حقایق روشن بشه!
فقط برای بهاصطلاح، خالی نبودن عریضه به برخی گزارشات، اونهم به صورت گذرا اشارهای میکنم.
مثلا حکایت شده که وقتی میخواستند تابوت رو حرکت بدن، امیرالمؤمنین، نای بلندشدن نداشت. توی اون بزنگاه سخت که دلکندن از فاطمهٔ زهرا برای امام بهشدت سخت و ناگوار بود حضرت بلافاصله به نماز پناه برد و با خوندن دو رکعت نماز تا حدودی روح و جانش قوت گرفت. امام بعد از اقامهٔ نماز دست مبارکش رو بهشکل آدمهای دعاکن به طرف آسمون بلند کرد و عرض کرد: خدایا این دختر پیغمبرته! دستش رو بگیر و از تیرگیهای خاک به سوی نور هدایتش کن!
با این فرمودهٔ آقا، ناگهان نوری به شعاع یکی دو متر اطراف تابوت فاطمه رو فرا گرفت. صدای هاتفی غیبی از طرف قبرستان بقیع به گوش امام رسید. صدای ملکوتی ندا میداد که به سوی من بیا، به سوی من بیا.
امیرالمؤمنین با شنیدن سروش غیبی از خونه خارج شد. به سمت قبرستان بقیع و به طرف صدا حرکت کرد. به محلی که نوای غیبی رو از اونجا شنیده بود، رسید. امام توقف کرد. نگاهی به اطراف انداخت. قبرستان بقیع آروم و ساکت بود. خم شد و مقداری از خاک مقابلش رو برداشت. ناگهان با قبری آماده مواجه شد. بعد از درنگی کوتاه به خونه برگشت. با اشاره و راهنمایی امام، تابوت رو به همون نقطه بردند و حضرت صدیقهٔ طاهره رو مطابق آداب و رسوم مذهبی در همون محل به خاک سپردند.
بر اساس همین گزارش، امام به همراه دو آقازادهٔ نازنینش حسن و حسین وارد قبر شدند و مقدمات دفن خانوم رو مهیا کردند. نوشتند که وقتی پیکر خانوم داخل قبر شد دستی بیرون اومد و جنازه رو گرفت و درون قبر گذاشت و ناپدید شد.
وقتی امام، پیکر خانوم رو به خاک سپرد طبق سفارش حضرت زهرا مقداری بالاسر قبر نشست. آیاتی از کتاب خدا رو تلاوت کرد. قرآنخوندنش که تموم شد با نگاهی غمگین و دلی سوزان به خاکهای قبر اشاره کرد و فرمود: ای خاک! امانتم رو به تو سپردم. این دختر رسول خداست!
ناگهان زمین از درون قبر صدا زد که یاعلی! من برای فاطمه از تو مهربانترم، برگرد به خونه و غمگین نباش.
امام بعد از این ماجرا قبر رو بهگونهای صاف و محو کرد که تا روز قیامت شناخته نشه. سپس همراه اونهایی که باهاش بودند به خونه برگشت.
در رابطه با دفن خانوم در قبرستان بقیع یکی دو گزارش دیگه هم وجود داره که مثلا میگه خانوم رو توی خونهٔ عقیل، برادر امیرالمؤمنین که تقریبا دیوار به دیوار بقیع بود، داخل اتاقی دفن کردند. دربارهٔ این اتاق اینجور نوشتند که چسبیده بود به اتاقکی که مردم در اونجا بر جنازهها نماز میخوندند. حتی این رو هم گفتند که بعدها تعدادی از پولدارهای مدینه تلاش کردند تا این اتاقک گوشهٔ خونهٔ عقیل رو به خیال اینکه فاطمهٔ زهرا داخلش دفن شده، به قیمت کلانی بخرند تا تبرّکاً خودشون و بچههاشون بعد از مرگ، اونجا دفن بشند. اما بچهها و شاید هم، نوادگان عقیل هیچگاه راضی به این معامله نشدند.
یه تاییدیهای هم از جناب عبداللهبنجعفر شوهر زینب کبری وجود داره که خیلی سفت و محکم میگه: هیچکس دربارهٔ دفن فاطمه توی اتاقک گوشهٔ خونهٔ عقیل شک نداره!
این یک نظر دربارهٔ محل دفنه، و اما بریم سراغ حرف و حدیثهای دیگه تا ببینیم میشه به یه جمعبندی در این رابطه رسید یا نه؟!
تاریخ المدینه المنوره: ج ۱ ص ۱۱۰، عللالشرایع: ص ۱۸۵، الطبقاتالکبری: ج ۸ ص ۲۴ و ۲۵، المناقب لابنشهرآشوب: ج ۳ ص ۳۶۵، مقتلالحسین للخوارزمی: ج ۱ ص ۸۶، بحارالانوار: ج ۴۳ ص ۲۱۴.
ادامه دارد...