رمضان هفدهم: ریـــــاکاری أَرَأَيْتَ الَّذي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ... الَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ / سوره ماعون زاهدی گریخته از شهر و رمیده از خلق در زاویه هرات نان جو می‌خورد و مناجات خواجه می‌خواند. فیض مشرقی را شوق دیدار او دست داد و سبب عزلت پرسید. گفت: چیزی از باطن خلایق نمانده است، مردمان آلوده ظاهرند، هوای شهر خفقان آرد و من به ملکوت باطن گریخته‌ام. فیض گفت: ظاهر، صورت باطن است و رکاکت ظاهر از رذالت باطن. مردمان سودا می‌کنند متاعی را که مشتری دارد. روزگار شرک آلودی ست. زاهد گفت: حیّاک‌الله، مشتری اطوار این مردم خدا نیست. تا بازار منزلت و وجاهت ایشان گرم است خدا را چه حاجت است! فیض گفت: تا چشم و دلِ سودایی سیر شود، اخلاص ارزان می‌فروشند و شرکِ ریا گران می‌خرند! امان از داوری خلایق! مردمان شوق کمال ظاهر دارند و برای پسندِ خاطر، خطر می‌کنند: خطر دلالی رضایت، شهوت رؤیت و خدعه عزت! زاهد گفت: هر طایفه را که کمالِ تربیت نبود اما جلالِ شوکت و فساد دولت بود، خودنمایی تباه می‌کند. فضائل القوم فی شوارق الصوم / اخلاق عامه در روشنای روزه @dinonline @tamadone_novine_islami