📚 📚 آسمان چهارم: پارو بزن! (حکایت پارو زدن تا کربلا) سيد...! ديگه همه فرمان‌دهان عالی‌رتبه عراقی اسم منو بلد شدند، از بس هی منو صدا می‌زنند و تفتيش می‌کنند: - تو چی کاره‌ای؟ - طباخی؟! -برای چی داری می‌ری؟! – اصلاً ساکتو بده ببينیم! * بگذریم... خدا را شکر بالاخره آمدیم و نجفی شدیم! خوش به حال آدم و نوح! چه هم‌اتاقی خوبی دارند! آقايی به خوبی و زيبايی مولای متقیان امام علی! قبر اين سه بزرگ‌وار کنار هم‌ديگه است. اما بذار اين مطلبو اين‌جور بگم: نوح عليه‌السلام مدفن آقا اميرالمؤمنين عليه‌السلام رو آماده کرد. قبر کسی مثل علی عليه‌السلام رو بايد پيام‌بری مثل نوح بکنه، بايد! کسی که افتخار کعبه‌ای که همه‌ مسلمون‌ها به دور اون می‌گردند، اينه که از اول تولد دور قد و بالای مولاش گشته. ناز قد و بالاش! * عمريست به دست خيال پای‌بوست آمده‌ام باور نمی‌کنم.... باور نمی‌کنم که چشم بر آستانت افکنده‌ام... چی کار کنيم: ادبی بگیم؟ ساده بگیم؟ داش مشتی بگیم؟! وقتی اين دل در به در را به در حرم مولا علی عليه‌السلام گره زده‌اند. دل بی‌صاحابمون رو نشون‌دار شما کردند. مرکز همه عالم اين‌جاست. و اکنون، ما در چند قدمی اون‌جا... باورم نمی‌شه... * نشونی داده بود جلوی ايوون طلا. همه رأس ساعت، وعده. چه جای قشنگی قرار گذاشته بود. * قشنگ‌ترين جای دنيا! با صفاترين ايوون خاکیِ آسمون‌نشون ايوون نجف! * چه‌قدر گریه بدهکار بودم به آستان مولای نجف! چه دعای کمیلی بود دعای کمیلِ کنار امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام! چه‌قدر پدری کرد آن شب مولا با دلِ از راه رسیده ما! و چه آغوشی باز کرده بود برای مهمان‌هایش! 🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ 💠 انجمن دانشگاهی فرهنگی "کربلا سلام" @karbalaasalam @tanhaelaj