دبه فرهنگی | در جشنواره فجر چه می‌گذرد؟ 🔹ساعت ۱۰ صبح است. اولین بازیگر با کلی خدم و حشم وارد سالن می‌شود. شلوار گشاد مشکی مجهز به هفت خشتک به پا دارد و یک کت فاستونی سفید را به تن کرده است. پای راستش بوت قهوه‌ای زنانه و پای چپ دمپایی حمام - دستشویی آبی. کلاه ورزشی آدیداس هم سرش گذاشته است. همه خبرنگاران عکس می‌گیرند. یک جوان فریاد می‌زند: «عاشق سلیقتم!» 🔸ساعت ۱۱ است. همه کلافه از این که شخصیت دیگری به اینجا نیامده تا این که سر و کله یکی از بازیگران زن پیدا می‌شود. ملافه‌ای سفید با گل‌های سبز لجنی پوشیده و از حوله‌ آبی به عنوان روسری استفاده کرده است. کفش استوک‌دار نایک به پا دارد و کمربند وزنه‌برداری به کمرش بسته است. کیف‌دستی‌اش هم، کیسه‌ خالی برنج هندی است. 🔹بعد از ظهر ساعت ۳، سر و کله یکی از خوانندگان مشهور پیدا می‌شود. دبه‌ خالی خیارشور را به جای بطری آب‌معدنی دست گرفته و گاهی از آن می‌نوشد. نیم‌تنه‌ بالا را با کیسه‌ زباله‌ مشکی پوشانده و برای نیم تنه‌ پایین از کاغذ روزنامه دیواری استفاده کرده است. ناخن‌های دست چپ را هم لاک آبی نفتی زده. 🔸ساعت ۵ بعد از ظهر، یکی از سیمرغ‌داران دوره‌ قبل سر می‌رسد. کت و شلواری مشکی، زیبا و شکیل پوشیده است. کفش‌های مشکی واکس‌زده، بوی ادکلن فرانسوی و برق ساعت مچی‌اش باید توجه هر کسی را به خود جلب کند، اما نمی‌کند. هیچ کس سرش را هم بالا نمی‌آورد. بازیگر چند قدمی این طرف و آن طرف می‌رود، اما خبری نمی‌شود. ابروهایش را به هم گره می‌زند و دمق و پکر از پردیس خارج می‌شود. 🔹ساعتی بعد برمی‌گردد. سر تا پایش را با کفن پوشانده و کفش و جوراب هم به پا ندارد. نمی‌تواند عادی راه برود؛ مثل گنجشک، جفت پا کوتاه می‌پرد. همه تعجب می‌کنند و به سویش می‌دوند! یکی سلفی می‌گیرد و دیگری صورتش را می‌بوسد. فشار جمعیت به حدی بالاست که کفنش پاره می‌شود. در آن شلوغی زیر گوشش می‌گویم: «زیر کفنت چیزی پوشیدی؟» در شرایطی که یکی لپ چپش را می‌کشد و دیگری گونه‌ راستش را می‌بوسد فریاد می‌زند: «نه. می‌خواستم طبیعی به نظر بیاد!» ▪️عرق سرد روی پیشانی‌ام می‌نشیند. ما در آستانه یک آبروریزی تاریخی و افتضاح فرهنگی هستیم. فریاد می‌زنم: «مراقب باشید. لباس اول و آخرش کفنه!» همه فاصله می‌گیرند و او هم از ترس بی‌آبرویی، با پرش‌های جفت‌پایی گنجشکی‌اش از پردیس خارج می‌شود. @tanzac